گفتم : همه چی که خوب بود چی شد یهو؟
گفتم : همه چی که خوب بود چی شد یهو؟
سیگارشو روشن کرد و یه پُک زد و گفت:
"نشد دیگه"
شوکه شدم گفتم: نشد دیگه؟ به همین راحتی؟ پس تکلیف اونهمه "عشق" اونهمه "دوستت دارم" چی میشه؟
چند ثانیه بدون هیچ حرفی به پسر بچه ای که با شیطنت از سرسره سُر میخورد نگاه کرد و آهِ غلیظی کشید و
گفت: فکر میکنی برای تموم شدن و مردنِ یه رابطه چه اتفاق خاصی قراره بیفته؟ یه خیانت؟ کلاهبرداری؟ یه دروغِ بزرگ؟ یا یه عشق جدید؟ نه یه وقتایی هم اینطوری نیست...
یه موقع هایی از یه جایی به بعد رابطه میمیره و تو فقط الکی تلاش میکنی برای زنده نگه داشتنش؛ درست مثلِ وقتی که بعد از ناامیدی از شوک هایی که به یه آدم میدن، پارچه ی سفید و میکشن روش که یعنی تمام و تو دست و پا میزنی که زندش کنی..
ولی آخرش که چی؟ از یه جایی به بعد باید قبول کنی که مُرد؛ تموم شد.
رابطه ی ماهم مرد از همون موقعی که نفهمیدم علت گریه هاش منم نه پیازهایی که خورد میکرد ؛ از همون موقعی که هیچ وعده ی غذایی گرمایی نداشتیم؛
به همین راحتی جون کَند وقتی از هم دلخور بودیم و به جای حرف زدن لبخندای مصنوعی به هم تحویل میدادیم..
وقتی به هم نگفتیم "مواظب خودت باش" ، " رسیدی خبر بده" وقتی دلمون به هم گرم نشد...
میبینی بعضی وقتا چقد ساده یهو نمیشه؟
خلاصه رفیق اینطوری بهت بگم
"من دستم لا به لایِ موهاش بود در حالیکه اون پارچه ی سفید رویِ رابطه مون کشیده شده بود..."
سیگارشو روشن کرد و یه پُک زد و گفت:
"نشد دیگه"
شوکه شدم گفتم: نشد دیگه؟ به همین راحتی؟ پس تکلیف اونهمه "عشق" اونهمه "دوستت دارم" چی میشه؟
چند ثانیه بدون هیچ حرفی به پسر بچه ای که با شیطنت از سرسره سُر میخورد نگاه کرد و آهِ غلیظی کشید و
گفت: فکر میکنی برای تموم شدن و مردنِ یه رابطه چه اتفاق خاصی قراره بیفته؟ یه خیانت؟ کلاهبرداری؟ یه دروغِ بزرگ؟ یا یه عشق جدید؟ نه یه وقتایی هم اینطوری نیست...
یه موقع هایی از یه جایی به بعد رابطه میمیره و تو فقط الکی تلاش میکنی برای زنده نگه داشتنش؛ درست مثلِ وقتی که بعد از ناامیدی از شوک هایی که به یه آدم میدن، پارچه ی سفید و میکشن روش که یعنی تمام و تو دست و پا میزنی که زندش کنی..
ولی آخرش که چی؟ از یه جایی به بعد باید قبول کنی که مُرد؛ تموم شد.
رابطه ی ماهم مرد از همون موقعی که نفهمیدم علت گریه هاش منم نه پیازهایی که خورد میکرد ؛ از همون موقعی که هیچ وعده ی غذایی گرمایی نداشتیم؛
به همین راحتی جون کَند وقتی از هم دلخور بودیم و به جای حرف زدن لبخندای مصنوعی به هم تحویل میدادیم..
وقتی به هم نگفتیم "مواظب خودت باش" ، " رسیدی خبر بده" وقتی دلمون به هم گرم نشد...
میبینی بعضی وقتا چقد ساده یهو نمیشه؟
خلاصه رفیق اینطوری بهت بگم
"من دستم لا به لایِ موهاش بود در حالیکه اون پارچه ی سفید رویِ رابطه مون کشیده شده بود..."
۱۵۹
۱۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.