جنگل چشمانش👀🌿
#جنگل_چشمانش👀🌿
#PART_9
رفتم تو بابا و سهیل داشتن اخبار نگاه میکردن علی هم تو اتاقش بود رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم و یه دوش 15 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون موهامو با سشوار خشک کردم و گوشی مو ور داشتم رفتم تو تلگرام ۱۳۵ تا پیام تو گروه دوستانه داده بودن من موندم اینا خسته نمیشن انقدر پیام میدن
هر کدوم ۱۵ تا پیام داده بودن
_سلام دوستان
معصومه_سلام خوبی کجایی
ثنا_سلام بر خانم پلیسه
مرضیه_سلام
زهرا__سلام عزیزم خوبی
یگانه_سلام چطوری
من_ممنون خوبم شما چطورین بدون من خوش،میگذره
ثنا_خیلی
من_😒
ثنا و مرضیه_بای
حوصلم سر رفته بود رفتم اینستا هیچ خبری نبود گوشی رو گذاشتم کنار و کتاب های درسیام رو بر داشتم که بخونم. اخه پس فردا امتحان داشتم.
به ساعت نگاه کردم دیگه وقت شام بودـ کتاب رو گذاشتم سر جاش و رفتم پایین. صندلی کنار سهیل رو کشیدم و نشستم. پشت میز غذا برنج و مرغ بود بعد غذا با علی کلی شوخی کردیمو رفتیم اتاقامون تا بخوابیم
صب با نوازش مو هام بیدار شدم سهیل داشت موهام رو نوازش میکرد گونه شو بوسیدم و بلند شدم سهیل گفت _خب امروز میری دانشگاه یا بیمارستان یا پاسگاه
اوه اوه چقد زیادن باید یه فکری براشون بکنم
_اوم... میرم بیمارستان شاید کمکی چیزی لازم داشته باشند
_باشه بعد پیشونیمو بوسید و از اتاق رفت بیرون
رفتم سمت سرویس دست و رومو شستم و اماده شدم صبحانه خوردمو رفتم پیش ماشینم
_ای قربون ماشین خوجلم بشم من دلم برای سرعت تنگ شده بود ولی تا وقتی که یه جاده ی خلوت پیدا نکردم نمیشد با سرعت برونم ناسلامتی پلیس مملکتم به قول ثنا پلیس مملکت این باشه چه انتظاری از مردم میشه رفت
سوار ماشین شدمو روشن ش کردم اهنگ پای ثابت از رضا شهریور رو پلی کردم :
شدی پای ثابت قلبم مث تو نداریم اصلا
یه جوری بردی قلبمو مال قبلی مثل قبلا
نفسمی هر بار میکشمت جلو همه عشقم میگم بهت
زیرورو شده دنیام جای دنج فقط کنج قلبتم🎶
وقتی رسیدم بیمارستان. سمت اتاق استراحت پرستارها رفتم و روپوش سفیدم رو پوشیدم. مثل رمانها نمیگم چقدر برای این روپوش تلاش کردم، چون اصلا تلاش نکردم.
این یه انتخاب اجباری بود و من فقط به حرف خانواده م جامه عمل پوشوندم.
به سمت اتاق خانم مجد رفتم در زدم و در رو باز کردم داشت مریض ش رو معاینه میکرد.
_سلام این چند روز که نبودی خیلی دست تنها بودم.
ببخشیدی زیر لب گفتم و رفتم پیشش.
#PART_9
رفتم تو بابا و سهیل داشتن اخبار نگاه میکردن علی هم تو اتاقش بود رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم و یه دوش 15 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون موهامو با سشوار خشک کردم و گوشی مو ور داشتم رفتم تو تلگرام ۱۳۵ تا پیام تو گروه دوستانه داده بودن من موندم اینا خسته نمیشن انقدر پیام میدن
هر کدوم ۱۵ تا پیام داده بودن
_سلام دوستان
معصومه_سلام خوبی کجایی
ثنا_سلام بر خانم پلیسه
مرضیه_سلام
زهرا__سلام عزیزم خوبی
یگانه_سلام چطوری
من_ممنون خوبم شما چطورین بدون من خوش،میگذره
ثنا_خیلی
من_😒
ثنا و مرضیه_بای
حوصلم سر رفته بود رفتم اینستا هیچ خبری نبود گوشی رو گذاشتم کنار و کتاب های درسیام رو بر داشتم که بخونم. اخه پس فردا امتحان داشتم.
به ساعت نگاه کردم دیگه وقت شام بودـ کتاب رو گذاشتم سر جاش و رفتم پایین. صندلی کنار سهیل رو کشیدم و نشستم. پشت میز غذا برنج و مرغ بود بعد غذا با علی کلی شوخی کردیمو رفتیم اتاقامون تا بخوابیم
صب با نوازش مو هام بیدار شدم سهیل داشت موهام رو نوازش میکرد گونه شو بوسیدم و بلند شدم سهیل گفت _خب امروز میری دانشگاه یا بیمارستان یا پاسگاه
اوه اوه چقد زیادن باید یه فکری براشون بکنم
_اوم... میرم بیمارستان شاید کمکی چیزی لازم داشته باشند
_باشه بعد پیشونیمو بوسید و از اتاق رفت بیرون
رفتم سمت سرویس دست و رومو شستم و اماده شدم صبحانه خوردمو رفتم پیش ماشینم
_ای قربون ماشین خوجلم بشم من دلم برای سرعت تنگ شده بود ولی تا وقتی که یه جاده ی خلوت پیدا نکردم نمیشد با سرعت برونم ناسلامتی پلیس مملکتم به قول ثنا پلیس مملکت این باشه چه انتظاری از مردم میشه رفت
سوار ماشین شدمو روشن ش کردم اهنگ پای ثابت از رضا شهریور رو پلی کردم :
شدی پای ثابت قلبم مث تو نداریم اصلا
یه جوری بردی قلبمو مال قبلی مثل قبلا
نفسمی هر بار میکشمت جلو همه عشقم میگم بهت
زیرورو شده دنیام جای دنج فقط کنج قلبتم🎶
وقتی رسیدم بیمارستان. سمت اتاق استراحت پرستارها رفتم و روپوش سفیدم رو پوشیدم. مثل رمانها نمیگم چقدر برای این روپوش تلاش کردم، چون اصلا تلاش نکردم.
این یه انتخاب اجباری بود و من فقط به حرف خانواده م جامه عمل پوشوندم.
به سمت اتاق خانم مجد رفتم در زدم و در رو باز کردم داشت مریض ش رو معاینه میکرد.
_سلام این چند روز که نبودی خیلی دست تنها بودم.
ببخشیدی زیر لب گفتم و رفتم پیشش.
۲.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.