*my mafia friend*PT5
*پرش زمانی صبح*
سولار با صدای اروم کوک که میگفت
-سولار؟مگه قرار نبود با اجوشی امروز بری خرید؟؟؟چرا بیدار نمیشی؟؟
+بزار بخوابمم...
-اجوشی منتظرهههه...
سولار نشست روی تختو به دورو برش نگاه کرد...بعد چند مین از روی تخت بلند شدو گفت
+صبح بخیر کوک...
-ها؟دیگه نمیگی اجوشی؟
+میخوای بگم؟
-(خنده ی خرگوشی)
سولار رفت دتسشویی و کاراش رو انجام داد کوک هم رفت توی اتاقشو یه دست از لباسای خودشو برای سولار گذاشت توی اتاقش...و رفت اماده شد...
سولار از دستشویی بیرون اومد که با لباسای روی تخت مواجه شد...پوشیدشون و کمربندی که روی لباسا گگذاشته بود رو سفت کرد دور کمرش... و رفت سمت اشپزخونه
+اجوشیییی...
-دوباره؟ اجوشیی...صب کن میدونم چیکارت کنم(زیر لب)
+چیزی گفتی...
-نه.اجوما چیزی نگفتم
+یاااشششش
-چیزی شده؟
+وایسا داری صبحونه اماده میکنی؟
-اهوم پنکیک
+(خنده)
-لباسات بهت میان:)
+خودمم دوستشون دارم:)
-به این زودی صاحب شدی؟
+اهوم(خنده)
-از دست تو...
صبحونشون رو خوردن و سوار ماشین شدن و رفتن سمت یکی از مرکز خریدهای خیلی خوب سئول
ماشینو توی پارکینگش پارک کردنو رفتن داخل...
-خببب...بیا این مغازه خیلی چیزای کیوتی داره...
+اهوم
وارد مغازه شدن که کوک گفت
-اجوما...برو هرچی میخوای برای خودت بردار...
+مطمئنی؟
-اهوم:)
+باشه
سولار رفتو توی مغازه کشتی زدو کلی لباس برای خودش خرید..دست کم چیزایی که نیاز داشتو برداشت
+اجوشی تمومم:)
-بچرخ تا بچرخیم اجوما...
+یبار دیگه به من بگی اجوما...خودم لهت میکنم
-باشه اجوما
سولار رفت سمت کوک و روی پنجه ی پاهاش وایساد...تغریبا به دماغ کوک میرسید
-بزن لهم کن دیگه:)
+یااااشش
سولار دستشو برد سمت گوش کوک و دوتا ضربه ی انگشتی بهش زد
-هیییینننن اهههه...سولاررر....اینکه از صدتا لگد بدتر بود
+(خنده)
کوک خریدهاشونو حساب کردو از ماغزه رفت بیرون
-نظرت چیه بریم یچیزی بخوریم؟
+اوم خوبه
رفتن سمت کافه ای که توی مجتع بودو یه جایی برای نشستن پیدا کردن
-چی میخوری؟؟؟
+ایس کافی؟؟
-یاا تو هنوز بچه ای
+چرا؟؟چهارده سالمهه
-بازم بچه ای
+باشه شیرقهوه
-اینکه همونه
+من مطالعه کردم راجب درصد کافئین مناسب...ایس کافی یا شیرقهوه مشکلی نداره
-هوففف باشه
کوک سفارش داد همینجوری داشتن حرف میزدن که سولار گفت
+کوک؟؟تا الان عاشق شدی؟
-هه...سوالایی میپرسیا...معلومه...
+در حال حاضر عاشق کسی هستی؟
-اهوم...ولی خودش نمیدونه...شاید دیوونه ترین عاشق دنیا باشم برای اون...ولی اون حتی نمیدونه من عاشقشم فقط منو به عنوان یکی از اعضای باندشون میدونه...
+میتونم اسمشو بدونم؟؟
گارسن:بفرمایید جناب...سفارشتون
-ممنون
گارسن سفارشاشون رو گذاشت روی میزو رفت
+خوبه...خوشحالم:)
-چطور؟
+چون یکی مثل خودم رو به روم نشسته:)
-(خنده)
.
.به نظرتون کوک عاشق کی شده؟؟؟
.
اسلاید دوم(استایل سولار)
اسلاید سوم(استایل کوک)
سولار با صدای اروم کوک که میگفت
-سولار؟مگه قرار نبود با اجوشی امروز بری خرید؟؟؟چرا بیدار نمیشی؟؟
+بزار بخوابمم...
-اجوشی منتظرهههه...
سولار نشست روی تختو به دورو برش نگاه کرد...بعد چند مین از روی تخت بلند شدو گفت
+صبح بخیر کوک...
-ها؟دیگه نمیگی اجوشی؟
+میخوای بگم؟
-(خنده ی خرگوشی)
سولار رفت دتسشویی و کاراش رو انجام داد کوک هم رفت توی اتاقشو یه دست از لباسای خودشو برای سولار گذاشت توی اتاقش...و رفت اماده شد...
سولار از دستشویی بیرون اومد که با لباسای روی تخت مواجه شد...پوشیدشون و کمربندی که روی لباسا گگذاشته بود رو سفت کرد دور کمرش... و رفت سمت اشپزخونه
+اجوشیییی...
-دوباره؟ اجوشیی...صب کن میدونم چیکارت کنم(زیر لب)
+چیزی گفتی...
-نه.اجوما چیزی نگفتم
+یاااشششش
-چیزی شده؟
+وایسا داری صبحونه اماده میکنی؟
-اهوم پنکیک
+(خنده)
-لباسات بهت میان:)
+خودمم دوستشون دارم:)
-به این زودی صاحب شدی؟
+اهوم(خنده)
-از دست تو...
صبحونشون رو خوردن و سوار ماشین شدن و رفتن سمت یکی از مرکز خریدهای خیلی خوب سئول
ماشینو توی پارکینگش پارک کردنو رفتن داخل...
-خببب...بیا این مغازه خیلی چیزای کیوتی داره...
+اهوم
وارد مغازه شدن که کوک گفت
-اجوما...برو هرچی میخوای برای خودت بردار...
+مطمئنی؟
-اهوم:)
+باشه
سولار رفتو توی مغازه کشتی زدو کلی لباس برای خودش خرید..دست کم چیزایی که نیاز داشتو برداشت
+اجوشی تمومم:)
-بچرخ تا بچرخیم اجوما...
+یبار دیگه به من بگی اجوما...خودم لهت میکنم
-باشه اجوما
سولار رفت سمت کوک و روی پنجه ی پاهاش وایساد...تغریبا به دماغ کوک میرسید
-بزن لهم کن دیگه:)
+یااااشش
سولار دستشو برد سمت گوش کوک و دوتا ضربه ی انگشتی بهش زد
-هیییینننن اهههه...سولاررر....اینکه از صدتا لگد بدتر بود
+(خنده)
کوک خریدهاشونو حساب کردو از ماغزه رفت بیرون
-نظرت چیه بریم یچیزی بخوریم؟
+اوم خوبه
رفتن سمت کافه ای که توی مجتع بودو یه جایی برای نشستن پیدا کردن
-چی میخوری؟؟؟
+ایس کافی؟؟
-یاا تو هنوز بچه ای
+چرا؟؟چهارده سالمهه
-بازم بچه ای
+باشه شیرقهوه
-اینکه همونه
+من مطالعه کردم راجب درصد کافئین مناسب...ایس کافی یا شیرقهوه مشکلی نداره
-هوففف باشه
کوک سفارش داد همینجوری داشتن حرف میزدن که سولار گفت
+کوک؟؟تا الان عاشق شدی؟
-هه...سوالایی میپرسیا...معلومه...
+در حال حاضر عاشق کسی هستی؟
-اهوم...ولی خودش نمیدونه...شاید دیوونه ترین عاشق دنیا باشم برای اون...ولی اون حتی نمیدونه من عاشقشم فقط منو به عنوان یکی از اعضای باندشون میدونه...
+میتونم اسمشو بدونم؟؟
گارسن:بفرمایید جناب...سفارشتون
-ممنون
گارسن سفارشاشون رو گذاشت روی میزو رفت
+خوبه...خوشحالم:)
-چطور؟
+چون یکی مثل خودم رو به روم نشسته:)
-(خنده)
.
.به نظرتون کوک عاشق کی شده؟؟؟
.
اسلاید دوم(استایل سولار)
اسلاید سوم(استایل کوک)
۱۱.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.