*my mafia friend*PT3
*کوک ویو*
رفتم تو حمام و لباسامو بیرون اوردم و رفتم زیر دوش اب وایسادم...تمام مدت تو فکر سولار بودم که چطور از حرص دادن من لذت میبرد...تک خنده ای کردمو کارامو انجام دادم...
از حمام اومدم بیرونو روی تخت نشستم لباسامو پوشیدمو جلوی اینه وایسادم سرم موهامو زدمو از اتاقم اومدم بیرون و رفت ست اتاق سولار...در زدم صدایی نشنیدم پس رفتم تو...وا کیوت...خوابش برده بود...وایییی چقدر تو اون لباس کیوت شدهههه...کوک جدی باش اون فقط یه دختره همین... رفتم کنارشو روی تخت نشستم میخواستم پتو رور بکشم روش که چشماشو باز کردو گفت
+اجوشی؟
-تو.دوباره بهم میگی اجوشی؟
+خب اجوشیی دیگه(خنده)
-تو مگه خواب نبود؟
+نه فقط چشمامو بسته بودم:)
-هعیییی...
بلند شد و خواست بره جلوی اینه که گفت
+ممنونم ولی اجوشی اینا لباسای خودته؟
-اینقدر نگو اجوشیی
+جواب منو بده...
-اره...چطور
+شلوارش به زور وایساده...گشادن براممم
-کیوت شدی(خنده ی خرگوشی)
لباسشو تا کش شلوار کشید بالاو گفت
+نگا کن به لطف استخون لگنم شلوار وایساده!!!
بهش خندیدم و گفتم
-امشب که نه ول فرداصبح میریم خرید...راستی بند داره سفتش کن
+هوفففف باشه
-بریم شام؟
+باشه
لباسای من به شدت کیتوش کرده بود با اسلیپرایی که براش بزرگ بودن...ععییییی خدااا چه کیوتههه...خودتو جمع کن مردددد...بلند شدمو دنبالش رفتم توی اشپزخونه
-میخوای برامون اشپزی کنی؟؟؟؟
+نه فقط یخوام نودل درست کنم:)
-باشه...منم کمکت میکنم
+اهوم
شروع کردیم کمک همدیگه اشپزی کردن...بعد حدود نیم ساعت کارمون تموم شدو شروع کردیم به خوردنش...
+اخیششش مرسی اجوشی:)
- دوباره!!!...خواهش میکنم
دیگه باید عادت میکردم پس بیخیال ظرفارو جمع کردیمو گذاشتیم توی ماشین ظرف شویی
+اجوشی؟نظرت چیه فیلم ببینیم؟
-اخه ساعت دوازده شبهه
+خب که چی؟بیا دیگههه
-باشه
رفتو فیلم رو گذاشت...بعد چندمین منم با دوتا لیوان شیرموز رفتم پیشش
-بیا:)موقع ی فیلم دیدن میچسبه:)
+ممنون
داشتم فیلم میدیدم که احساس سنگینی روی رون پام کردم...نگاه کردم دیدم سولار خوابش برده...براید بغلش کردمو بردمش توی اتاقشو گذاشتمش روی تخت و پتوشو کشیدم روش:)
-شب بخیر سولار(اروم)
+شب بهیر اجوهی(خوابالو)
-(خنده)
از اتاقش رفت بیرونو برگشتم توی اتاق خود که بایلم زنگ خورد نامجون هیونگ بود...
-بله هیونگ؟
=کوک...بلندشو بیا انبار...چند نفر به جنسا دست زدن
-اومدم...
بلند شدمو لباسامو پوشیدم و از خونه رفتم بیرونو سوار ماشینم شدمو حرکت کردم سمت انبار...
.
.
.
اسلاید دوم(استایل سولار)
اسلاید سوم(استایل کوکی توی خونه)
اسلاید چهارم(استایل کوک وقتی داشت میرف انبار)
رفتم تو حمام و لباسامو بیرون اوردم و رفتم زیر دوش اب وایسادم...تمام مدت تو فکر سولار بودم که چطور از حرص دادن من لذت میبرد...تک خنده ای کردمو کارامو انجام دادم...
از حمام اومدم بیرونو روی تخت نشستم لباسامو پوشیدمو جلوی اینه وایسادم سرم موهامو زدمو از اتاقم اومدم بیرون و رفت ست اتاق سولار...در زدم صدایی نشنیدم پس رفتم تو...وا کیوت...خوابش برده بود...وایییی چقدر تو اون لباس کیوت شدهههه...کوک جدی باش اون فقط یه دختره همین... رفتم کنارشو روی تخت نشستم میخواستم پتو رور بکشم روش که چشماشو باز کردو گفت
+اجوشی؟
-تو.دوباره بهم میگی اجوشی؟
+خب اجوشیی دیگه(خنده)
-تو مگه خواب نبود؟
+نه فقط چشمامو بسته بودم:)
-هعیییی...
بلند شد و خواست بره جلوی اینه که گفت
+ممنونم ولی اجوشی اینا لباسای خودته؟
-اینقدر نگو اجوشیی
+جواب منو بده...
-اره...چطور
+شلوارش به زور وایساده...گشادن براممم
-کیوت شدی(خنده ی خرگوشی)
لباسشو تا کش شلوار کشید بالاو گفت
+نگا کن به لطف استخون لگنم شلوار وایساده!!!
بهش خندیدم و گفتم
-امشب که نه ول فرداصبح میریم خرید...راستی بند داره سفتش کن
+هوفففف باشه
-بریم شام؟
+باشه
لباسای من به شدت کیتوش کرده بود با اسلیپرایی که براش بزرگ بودن...ععییییی خدااا چه کیوتههه...خودتو جمع کن مردددد...بلند شدمو دنبالش رفتم توی اشپزخونه
-میخوای برامون اشپزی کنی؟؟؟؟
+نه فقط یخوام نودل درست کنم:)
-باشه...منم کمکت میکنم
+اهوم
شروع کردیم کمک همدیگه اشپزی کردن...بعد حدود نیم ساعت کارمون تموم شدو شروع کردیم به خوردنش...
+اخیششش مرسی اجوشی:)
- دوباره!!!...خواهش میکنم
دیگه باید عادت میکردم پس بیخیال ظرفارو جمع کردیمو گذاشتیم توی ماشین ظرف شویی
+اجوشی؟نظرت چیه فیلم ببینیم؟
-اخه ساعت دوازده شبهه
+خب که چی؟بیا دیگههه
-باشه
رفتو فیلم رو گذاشت...بعد چندمین منم با دوتا لیوان شیرموز رفتم پیشش
-بیا:)موقع ی فیلم دیدن میچسبه:)
+ممنون
داشتم فیلم میدیدم که احساس سنگینی روی رون پام کردم...نگاه کردم دیدم سولار خوابش برده...براید بغلش کردمو بردمش توی اتاقشو گذاشتمش روی تخت و پتوشو کشیدم روش:)
-شب بخیر سولار(اروم)
+شب بهیر اجوهی(خوابالو)
-(خنده)
از اتاقش رفت بیرونو برگشتم توی اتاق خود که بایلم زنگ خورد نامجون هیونگ بود...
-بله هیونگ؟
=کوک...بلندشو بیا انبار...چند نفر به جنسا دست زدن
-اومدم...
بلند شدمو لباسامو پوشیدم و از خونه رفتم بیرونو سوار ماشینم شدمو حرکت کردم سمت انبار...
.
.
.
اسلاید دوم(استایل سولار)
اسلاید سوم(استایل کوکی توی خونه)
اسلاید چهارم(استایل کوک وقتی داشت میرف انبار)
۱۰.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.