در آغوش شیطان
"در آغوش شیطان"
---
Chapter: 1
Part: 18
ویو لیلیت سوان
صبح شد. نور کمرنگ از لابهلای شاخهها رد میشد، ولی هنوز سایهها قویتر بودن.
من کنار رود نشسته بودم، مارها دورم، چشمهام خیره به آب.
روزالین آروم از بین درختها بیرون اومد. موهاش هنوز خیس از شب قبل، چشمهاش خسته، ولی بیدار.
لیلیت: روزالین...
روزالین: سلام لیلیت.
لیلیت: باید باهات حرف بزنم.
اون نزدیکتر شد. نشست کنارم.
مارها عقب رفتن، ولی هنوز مراقب بودن.
لیلیت: دیشب یه مرد اومده بود. بالای سرت.
روزالین: ...
لیلیت: میخواست بکشتتتت و تو این و حس نکردی دخترررررر.
روزالین: من حسش کردم. بیدار بودم، ولی وانمود کردم خوابم.
لیلیت: اون جونکوک بود. از خانوادهی خونآشامها.
روزالین: خونآشام؟
لیلیت: آره. خطرناک، سرد، بیرحم.
روزالین: ولی... یه لحظه، حس کردم نمیخواد بهم آسیب بزنه.
لیلیت: اون فقط مردده. ولی تشنهست. و تو... خاصی.
روزالین ساکت شد.
باد آرومتر شد.
و من فهمیدم، این دختر، قراره همهچیزو تغییر بده.
---
Chapter: 1
Part: 18
ویو لیلیت سوان
صبح شد. نور کمرنگ از لابهلای شاخهها رد میشد، ولی هنوز سایهها قویتر بودن.
من کنار رود نشسته بودم، مارها دورم، چشمهام خیره به آب.
روزالین آروم از بین درختها بیرون اومد. موهاش هنوز خیس از شب قبل، چشمهاش خسته، ولی بیدار.
لیلیت: روزالین...
روزالین: سلام لیلیت.
لیلیت: باید باهات حرف بزنم.
اون نزدیکتر شد. نشست کنارم.
مارها عقب رفتن، ولی هنوز مراقب بودن.
لیلیت: دیشب یه مرد اومده بود. بالای سرت.
روزالین: ...
لیلیت: میخواست بکشتتتت و تو این و حس نکردی دخترررررر.
روزالین: من حسش کردم. بیدار بودم، ولی وانمود کردم خوابم.
لیلیت: اون جونکوک بود. از خانوادهی خونآشامها.
روزالین: خونآشام؟
لیلیت: آره. خطرناک، سرد، بیرحم.
روزالین: ولی... یه لحظه، حس کردم نمیخواد بهم آسیب بزنه.
لیلیت: اون فقط مردده. ولی تشنهست. و تو... خاصی.
روزالین ساکت شد.
باد آرومتر شد.
و من فهمیدم، این دختر، قراره همهچیزو تغییر بده.
- ۲.۴k
- ۰۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط