پرواز پرنده☆ پارت۳
پرواز پرنده☆ پارت۳
بقض کردم و سرمو دادم پایین و بی صدا گریه کردم
جیسونگ: ات میگم... اصن گوش میکنی؟
که خم شد و چونمو گرفت بالا
جیسونگ: داری گریه میکنی؟
اون وو: چی کارش کردی؟
جیسونگ: بخدا اگه بدونم
دست جیسونگ و از چونم برداشتم
ات: تمومش کنین
اشکمو پاک کردمو فرار کردم و رفتم پیش یونا و همه چیو تعریف کردم
یونا: والا زبونم قاصره از یه ور اینجوری رفتار میکنه از یه ور اینجوری اصن بیخیالش با اینکه از اون وو خوشم میاد ولی برو با اون نگا چه خوشگله
ات: احمق برم با برادرم؟
یونا: راست میگا کلا اگرم میرفتی باهاش ازت میدزدیدمش(خنده)
ات: میخندی؟ یه خنده ای بهت نشون بدم
افتادم دنبال یونا که جیسونگ اومد جلوم
جیسونگ: ات من کاری کردم که افتادی گریه
اصن جوابشو ندادم و راهمو کج کردم تازه چپ چپم نگاش کردم
جیسونگ: چی شد الان؟الان بی محلم کرد؟
جوکیونگ: خاک تو سرت معلوم نی باهاش چی کار کردی وایسا شاید
جیسونک: شاید چی؟
جوکیونگ: نمیگم بهت
همین جوری داشتم تنهایی تو حیاط میچرخیدم که همون دختره اومد پیشم جرعت داری بیا پیشم تا فحش ناموس هرچی که بلدم بهت بدم بیا
جوکیونگ: سلام خوبی؟
یه نفسی کشیدم که بهش فحش بدم که
جوکیونگ: از جیسونگ خوشت میاد؟ ات: به تو چه؟
جوکیونگ: من خواهرشم اگه خواستی میتونم باهات کمک کنم
ات: چیییییییی
اون موقع احساس کردم بال دراوردم و از ذوق گرفتمش بقل
ات: مرسی مرسی مرسیییییی
از خوشحالی دویدم و هر کی که میدیدمو بقل گرفتم که رسیدم به اون وو و جیسونگ
اون وو: حالت خوبه؟
جیسونگ: نمیخوای منم بقل کنی؟
ات: اصن اصل کار شمایید بیا بقلم
و بعد از اونجا رفتم
اون وو: چی کارش کردی افتاد گریه بعد الان این جوری؟
جیسونگ: خواهرت خیلی شیرینه
اون وو: حق نداری عاشق بشیا
جیسونگ: اتفاقن شدم
شرایط ۵ لایک۳ کامنت♡☆
بقض کردم و سرمو دادم پایین و بی صدا گریه کردم
جیسونگ: ات میگم... اصن گوش میکنی؟
که خم شد و چونمو گرفت بالا
جیسونگ: داری گریه میکنی؟
اون وو: چی کارش کردی؟
جیسونگ: بخدا اگه بدونم
دست جیسونگ و از چونم برداشتم
ات: تمومش کنین
اشکمو پاک کردمو فرار کردم و رفتم پیش یونا و همه چیو تعریف کردم
یونا: والا زبونم قاصره از یه ور اینجوری رفتار میکنه از یه ور اینجوری اصن بیخیالش با اینکه از اون وو خوشم میاد ولی برو با اون نگا چه خوشگله
ات: احمق برم با برادرم؟
یونا: راست میگا کلا اگرم میرفتی باهاش ازت میدزدیدمش(خنده)
ات: میخندی؟ یه خنده ای بهت نشون بدم
افتادم دنبال یونا که جیسونگ اومد جلوم
جیسونگ: ات من کاری کردم که افتادی گریه
اصن جوابشو ندادم و راهمو کج کردم تازه چپ چپم نگاش کردم
جیسونگ: چی شد الان؟الان بی محلم کرد؟
جوکیونگ: خاک تو سرت معلوم نی باهاش چی کار کردی وایسا شاید
جیسونک: شاید چی؟
جوکیونگ: نمیگم بهت
همین جوری داشتم تنهایی تو حیاط میچرخیدم که همون دختره اومد پیشم جرعت داری بیا پیشم تا فحش ناموس هرچی که بلدم بهت بدم بیا
جوکیونگ: سلام خوبی؟
یه نفسی کشیدم که بهش فحش بدم که
جوکیونگ: از جیسونگ خوشت میاد؟ ات: به تو چه؟
جوکیونگ: من خواهرشم اگه خواستی میتونم باهات کمک کنم
ات: چیییییییی
اون موقع احساس کردم بال دراوردم و از ذوق گرفتمش بقل
ات: مرسی مرسی مرسیییییی
از خوشحالی دویدم و هر کی که میدیدمو بقل گرفتم که رسیدم به اون وو و جیسونگ
اون وو: حالت خوبه؟
جیسونگ: نمیخوای منم بقل کنی؟
ات: اصن اصل کار شمایید بیا بقلم
و بعد از اونجا رفتم
اون وو: چی کارش کردی افتاد گریه بعد الان این جوری؟
جیسونگ: خواهرت خیلی شیرینه
اون وو: حق نداری عاشق بشیا
جیسونگ: اتفاقن شدم
شرایط ۵ لایک۳ کامنت♡☆
۴۵۴
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.