پارت ۴ زندگی رویایی☆
پارت ۴ زندگی رویایی☆
ویو ات
وقتی چشامو باز کردم داخل بیمارستان بودم که بهم سرم وصل بود که دیدم تهیونگ مثه گربه کوچولو رو پام خوابیده و کوکم روی صندلی
که پرستار اومد و گف الان دکترو خبر میکنم (علامت دکتر&)
قبل از اینکه دکتر بیاد کوکو ته بیدار شدن و تهیونگ اتو گرفت بغل و اتو ول کرد که دکتر اومد
&: خانم بیدارید صدامو میشنوید؟
ات: بله بله
&: خانم کیم خیلی باید حواستون باشه شما سرطانی گرفتید که با استرس و ترس و عصبانیت زیاد بی هوش میشید ولی جای نگرانی نی اگه قرصاتونو سر موقع بخورید و این قرصو وقتی احساس کردید استرس یا عصبانی هستید بخورید بی هوش نمیشید با چیزی که من دیدم این سرطان ارسیه کسی تو خانوادتون اینجوری سرطانی داشته؟
ات: بله مادرم اینجوری بود که به خاطر این سرطان فوت کردن
&: خدا رحمتشون کنه فقد باید چند روز بیماستان باشید
دکتر رفتو تهیونگ اتو گرفت بغل
ته: خوبی اتتتتت(گریه)
ببخشید ببخشید اگه به خاطر من این بهت فشار اوردددد
ات: برو بابا چی میگی یاد بابام افتادم اینجوری شدم
کوک: ات این برج زهرمار تو بی هوش بودی یه عالمه فخش بهم داد میگفت تقصیر منه یه چیزی بهش بگو
گوش تهیونگو گرفتمو چرخوندم
ات: تچ نچ نچ اینجوری لاس میزنی بعد وقتی بیهوشم به بقیه فحش میدی؟
ته: یاااا دردم اومد
پرش زمانی به مرخص شدن ات
رفتم یه لباس پوشیدم (اسلاید بعد) و رفتم پیش تهیونگ
ته: هورا ات به خاطر مرخصیت بیا بریم ببرون بچرخیم
ات: باشه
سوار ماشین تهیونگ شدم و بردم به جنگل حیوانات(یه جنگل مانندیه که همه حیوانات بی ازار ازادن و میتونی بهشچن غذا بدی و کنارش یه عمارت بزرگ برای استراحت و شهربازی وکافه بود و اینجا جای مورد علاقه ات بود و تهیونگم اینجا به ات گفت عاشقشه)
پیاده شدیم
ته: اینجارو یادته؟
ات: مگه میشه یادم بره جای مورد علاقمهههه(ذوق)
ته: و جاییه که من بهت اعتراف کردم
ات: ته ته بیا بریم پیش اون گل....
چی گفتم منه خنگگگگگ
ته: ته ته؟ وای ات تموم خاطراتمون یادم اومد
ات: هعییی منم همین طور حالا بیا بریم یه کمی غذا حیوان بگیریم و بریم به خرگوشا و حیوونا بدیم(ذوق)
داشتم به خرگوشا و گربه ها و سگا و سنجابا غذا میدادم که
ته: برگرد اینجارو نگا کن
برگشم و ازم عکش گرفت
ات: یااا چرا گرفتی؟
ته: نمیتونستم نگیرم خیلی ذوق کرده بودی
بعد از غذا دادن رفتیم شهربازی بازم اونجا تهیونگ ازم عکس گرفت و رفتیم سمت گلا
ویو تهیونگ
زدم رو فیلم تا از این صحنه عکس بگیرم و گلی که از توی ماشین خریده بودم و تل گلی و لباسو و اکسستوری رو(اسلاید بعد بعدی) اوردم
و بعد کادو هامو دادم بهش که توی یه جبعه ای بود
ته: ات من خیلی عاشقتم با من قرار میذاری؟
شرایط ۵ لایک و ۳ کامنت♡☆
ویو ات
وقتی چشامو باز کردم داخل بیمارستان بودم که بهم سرم وصل بود که دیدم تهیونگ مثه گربه کوچولو رو پام خوابیده و کوکم روی صندلی
که پرستار اومد و گف الان دکترو خبر میکنم (علامت دکتر&)
قبل از اینکه دکتر بیاد کوکو ته بیدار شدن و تهیونگ اتو گرفت بغل و اتو ول کرد که دکتر اومد
&: خانم بیدارید صدامو میشنوید؟
ات: بله بله
&: خانم کیم خیلی باید حواستون باشه شما سرطانی گرفتید که با استرس و ترس و عصبانیت زیاد بی هوش میشید ولی جای نگرانی نی اگه قرصاتونو سر موقع بخورید و این قرصو وقتی احساس کردید استرس یا عصبانی هستید بخورید بی هوش نمیشید با چیزی که من دیدم این سرطان ارسیه کسی تو خانوادتون اینجوری سرطانی داشته؟
ات: بله مادرم اینجوری بود که به خاطر این سرطان فوت کردن
&: خدا رحمتشون کنه فقد باید چند روز بیماستان باشید
دکتر رفتو تهیونگ اتو گرفت بغل
ته: خوبی اتتتتت(گریه)
ببخشید ببخشید اگه به خاطر من این بهت فشار اوردددد
ات: برو بابا چی میگی یاد بابام افتادم اینجوری شدم
کوک: ات این برج زهرمار تو بی هوش بودی یه عالمه فخش بهم داد میگفت تقصیر منه یه چیزی بهش بگو
گوش تهیونگو گرفتمو چرخوندم
ات: تچ نچ نچ اینجوری لاس میزنی بعد وقتی بیهوشم به بقیه فحش میدی؟
ته: یاااا دردم اومد
پرش زمانی به مرخص شدن ات
رفتم یه لباس پوشیدم (اسلاید بعد) و رفتم پیش تهیونگ
ته: هورا ات به خاطر مرخصیت بیا بریم ببرون بچرخیم
ات: باشه
سوار ماشین تهیونگ شدم و بردم به جنگل حیوانات(یه جنگل مانندیه که همه حیوانات بی ازار ازادن و میتونی بهشچن غذا بدی و کنارش یه عمارت بزرگ برای استراحت و شهربازی وکافه بود و اینجا جای مورد علاقه ات بود و تهیونگم اینجا به ات گفت عاشقشه)
پیاده شدیم
ته: اینجارو یادته؟
ات: مگه میشه یادم بره جای مورد علاقمهههه(ذوق)
ته: و جاییه که من بهت اعتراف کردم
ات: ته ته بیا بریم پیش اون گل....
چی گفتم منه خنگگگگگ
ته: ته ته؟ وای ات تموم خاطراتمون یادم اومد
ات: هعییی منم همین طور حالا بیا بریم یه کمی غذا حیوان بگیریم و بریم به خرگوشا و حیوونا بدیم(ذوق)
داشتم به خرگوشا و گربه ها و سگا و سنجابا غذا میدادم که
ته: برگرد اینجارو نگا کن
برگشم و ازم عکش گرفت
ات: یااا چرا گرفتی؟
ته: نمیتونستم نگیرم خیلی ذوق کرده بودی
بعد از غذا دادن رفتیم شهربازی بازم اونجا تهیونگ ازم عکس گرفت و رفتیم سمت گلا
ویو تهیونگ
زدم رو فیلم تا از این صحنه عکس بگیرم و گلی که از توی ماشین خریده بودم و تل گلی و لباسو و اکسستوری رو(اسلاید بعد بعدی) اوردم
و بعد کادو هامو دادم بهش که توی یه جبعه ای بود
ته: ات من خیلی عاشقتم با من قرار میذاری؟
شرایط ۵ لایک و ۳ کامنت♡☆
۷۷۱
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.