نبض من
#نبضمن
#part11
+اومدم اینجا بابت اتفاق دیروز چون یه دفع رفتی نشد که ببینم حالت خوبه یا نه
×حالم خوبه ولی متاسفم که نگرانت کردم
+نه نه اصلا اشگال نداره بلاخره تو جونمو نجات دادی
×ارزش داشتی (زیر لب)
+چیزی گفتی؟
×نه بهتری ؟
+بهترم ولی هنوزم احساس پوچی میکنم هنوزم وقتی تو خیابونا راه میرم تن و بدنم میلرزه اون شب که اون اتفاق افتاد بازم شوک بهم وارد شد و همه چی مثل برق از جلو چشم رد شد ولی یه چیزی باعث شد بهش فکر نکنم
×چی؟
+تو با اینکه درست ندیدم ولی اون شب خیلی(با خجالت)خیلی
×خیلی چی کوچولو؟
+خیلی جذاب بودی
إما انقدر با ناز خجالت میکشید از حرف زدناش باعث شد ته داغ کنه
×از نظرت جذابم؟
+چ چی آم آم خب آره (خنده) هرکسه دیگم بود همین فکرو میکرد
×اووو یه نفر اینجا بدجور قرمز شده
+یااا اوپا به روم نیار
ته لبخندی زد که از چش إما دور نموند
+بلاخره لبخند تو دیدم(ذوق)
ته دوباره جدی شد و نفس عمیق کشید
×من نخندیدم اصلا نمیدونم چی هست
+یعنی میگی یه روانشناس چیزی از خندیدن نمیدونه تویی که سعی داری بیماراتو بخندونی؟
×آخع اگه تو بفهمی من واقعا کیم که دیگه مثل الان باهام راحت نیستی دختر کوچولو(تو ذهنش)الان من شدم بیمار تو(بازم تو ذهنش)
پسرک نزدیک دخترک شد دخترک کمی احساس خجالت کرد و تو خودش جمع شد ته دستشو دور کمر دخترک حلقه کرد
+ت ته چی چیکار میکنی
إما دستشو رو سینه ته گذاشت ته هم بوسه ای رو گردن دخترک زد
که باعث شد إما تپش قلب بگیره و استرس ته صورت دخترک رو برگردوند و انگوشتشو رو لبش گذاشت(این یکی از علائم اختلال شخصیتشه) پسرک بوسه ای رو لبا دخترک گذاشت که گوشی إما زنگ خورد و سریع از جاش بلند شد گوشیشو جواب داد
+ب بله اونی اومدم پیش آقای کیم
×آقای کیم
ابروشو انداخت بالا
+باشه اونی الان میام خدافظ اونی
إما به طرف ته برگشت ته با نگاهی مرموز بهش نگاه میکرد إما که حالا کمی ترس تو دلش افتاده بود سعی کرد
#part11
+اومدم اینجا بابت اتفاق دیروز چون یه دفع رفتی نشد که ببینم حالت خوبه یا نه
×حالم خوبه ولی متاسفم که نگرانت کردم
+نه نه اصلا اشگال نداره بلاخره تو جونمو نجات دادی
×ارزش داشتی (زیر لب)
+چیزی گفتی؟
×نه بهتری ؟
+بهترم ولی هنوزم احساس پوچی میکنم هنوزم وقتی تو خیابونا راه میرم تن و بدنم میلرزه اون شب که اون اتفاق افتاد بازم شوک بهم وارد شد و همه چی مثل برق از جلو چشم رد شد ولی یه چیزی باعث شد بهش فکر نکنم
×چی؟
+تو با اینکه درست ندیدم ولی اون شب خیلی(با خجالت)خیلی
×خیلی چی کوچولو؟
+خیلی جذاب بودی
إما انقدر با ناز خجالت میکشید از حرف زدناش باعث شد ته داغ کنه
×از نظرت جذابم؟
+چ چی آم آم خب آره (خنده) هرکسه دیگم بود همین فکرو میکرد
×اووو یه نفر اینجا بدجور قرمز شده
+یااا اوپا به روم نیار
ته لبخندی زد که از چش إما دور نموند
+بلاخره لبخند تو دیدم(ذوق)
ته دوباره جدی شد و نفس عمیق کشید
×من نخندیدم اصلا نمیدونم چی هست
+یعنی میگی یه روانشناس چیزی از خندیدن نمیدونه تویی که سعی داری بیماراتو بخندونی؟
×آخع اگه تو بفهمی من واقعا کیم که دیگه مثل الان باهام راحت نیستی دختر کوچولو(تو ذهنش)الان من شدم بیمار تو(بازم تو ذهنش)
پسرک نزدیک دخترک شد دخترک کمی احساس خجالت کرد و تو خودش جمع شد ته دستشو دور کمر دخترک حلقه کرد
+ت ته چی چیکار میکنی
إما دستشو رو سینه ته گذاشت ته هم بوسه ای رو گردن دخترک زد
که باعث شد إما تپش قلب بگیره و استرس ته صورت دخترک رو برگردوند و انگوشتشو رو لبش گذاشت(این یکی از علائم اختلال شخصیتشه) پسرک بوسه ای رو لبا دخترک گذاشت که گوشی إما زنگ خورد و سریع از جاش بلند شد گوشیشو جواب داد
+ب بله اونی اومدم پیش آقای کیم
×آقای کیم
ابروشو انداخت بالا
+باشه اونی الان میام خدافظ اونی
إما به طرف ته برگشت ته با نگاهی مرموز بهش نگاه میکرد إما که حالا کمی ترس تو دلش افتاده بود سعی کرد
۱۰.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.