نبض من
#نبضمن
#part12
+م من باید برم
×کجا؟
+اونیم زنگ زد گفت میخواد بره بیرون منتظرمع
×میتونی بری کوچولو
إما تعظیم کوتاهی کرد به سمت در رفت ته تا سمت در بدرقش کرد یه لحظه إما به طرف ته برگشت رو لپش بوسه ریز گذاشت و سریع از مطب خارج شد ته همونطور مونده بود بعد از رفتن إما پسرک رو پوش دکتریشو با کت چرمش عوض کرد دستکش هایه مخصوصش رو پوشید کلاهشم گذاشت و از مطب اومد بیرون یه نخ سیگار بین لباش گذاشت ولی هیچی مثل لبای دخترک بین لباش نبود اون از طعم و بوی سیگار هم خوش مزه تر و اعتیاد آورد تر بود گوشیش زنگ خورد
×بگو نگهش دار اومدم
گوشیش رو قطع کرد کی جرعت کرده بود به عمارتش بره و جاسوسیشو کنه با سرعت به سمت عمارتش رفت سیگارشو انداخت زمین زیر پاش له کرد شلاق دست دار نازکش رو دور دستایه مردونش چرخوند و وارد زیر زمین شد صدا داد و بیداد های بردهاش بهش لذت میداد شلاقشو رو زمین حرکت داد که بادیگاردش اومد جلو
×کجان؟
.....اتاق شکنجه
ته به سمت اتاق قرمز رفت و با دیدن فرد روبه روش پوزخندی زد
×که جرعت کردی جاسوسی منو بکنی؟یه درصد به جونت فکر نکردی احمق؟
....م متاسفم قربان خواهش میکنم بهم رحم کنید(داد)
×رحم؟با من از رحم حرف نزن مرتیکه(عربدع)حالا جوری عذابت میدم که خودت آرزو مرگ کنی
ته اون مرد رو کلی شکنجه کرد شوک الکتریکی شلاق نازک انگوشت خورد کن
....م منو ب بکش
×با کمال میل بسوزونیدش
....چشم ارباب
و بعد از اونجا رفت بیرون دستکشایه سیاهش رو از دستش در آورد وارد عمارت شد همه خدمتکارا دونه دونه براش تعظیم میکردن بین این خدمتکارا یه خدمتکار چ. بود که کارش این بود خودشو به ارباب خشنش بچسبونه جلوش لباس باز میپوشید
اسمش ماری بود تو عمارت لقب زیر خواب رو داشت
×ماری زود برام قهوه بیار
م.چشم(عشوه)
ماری میدونست ته دچار اختلال شخصیته میدونست هر حرکتی بزنه اتفاق خوبی براش نمیوفته اربابش یه مرد روانیه ولی این چهره واقعیش نبود
#part12
+م من باید برم
×کجا؟
+اونیم زنگ زد گفت میخواد بره بیرون منتظرمع
×میتونی بری کوچولو
إما تعظیم کوتاهی کرد به سمت در رفت ته تا سمت در بدرقش کرد یه لحظه إما به طرف ته برگشت رو لپش بوسه ریز گذاشت و سریع از مطب خارج شد ته همونطور مونده بود بعد از رفتن إما پسرک رو پوش دکتریشو با کت چرمش عوض کرد دستکش هایه مخصوصش رو پوشید کلاهشم گذاشت و از مطب اومد بیرون یه نخ سیگار بین لباش گذاشت ولی هیچی مثل لبای دخترک بین لباش نبود اون از طعم و بوی سیگار هم خوش مزه تر و اعتیاد آورد تر بود گوشیش زنگ خورد
×بگو نگهش دار اومدم
گوشیش رو قطع کرد کی جرعت کرده بود به عمارتش بره و جاسوسیشو کنه با سرعت به سمت عمارتش رفت سیگارشو انداخت زمین زیر پاش له کرد شلاق دست دار نازکش رو دور دستایه مردونش چرخوند و وارد زیر زمین شد صدا داد و بیداد های بردهاش بهش لذت میداد شلاقشو رو زمین حرکت داد که بادیگاردش اومد جلو
×کجان؟
.....اتاق شکنجه
ته به سمت اتاق قرمز رفت و با دیدن فرد روبه روش پوزخندی زد
×که جرعت کردی جاسوسی منو بکنی؟یه درصد به جونت فکر نکردی احمق؟
....م متاسفم قربان خواهش میکنم بهم رحم کنید(داد)
×رحم؟با من از رحم حرف نزن مرتیکه(عربدع)حالا جوری عذابت میدم که خودت آرزو مرگ کنی
ته اون مرد رو کلی شکنجه کرد شوک الکتریکی شلاق نازک انگوشت خورد کن
....م منو ب بکش
×با کمال میل بسوزونیدش
....چشم ارباب
و بعد از اونجا رفت بیرون دستکشایه سیاهش رو از دستش در آورد وارد عمارت شد همه خدمتکارا دونه دونه براش تعظیم میکردن بین این خدمتکارا یه خدمتکار چ. بود که کارش این بود خودشو به ارباب خشنش بچسبونه جلوش لباس باز میپوشید
اسمش ماری بود تو عمارت لقب زیر خواب رو داشت
×ماری زود برام قهوه بیار
م.چشم(عشوه)
ماری میدونست ته دچار اختلال شخصیته میدونست هر حرکتی بزنه اتفاق خوبی براش نمیوفته اربابش یه مرد روانیه ولی این چهره واقعیش نبود
۸.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.