بعد از اجرای پرشور و صدای تشویقهای بیوقفه توی پشت صحنه هر دو مون ...
"𝑹𝑯𝒀𝑻𝑯𝑴 𝑶𝑭 𝒀𝑶𝑼
𝑷𝑨𝑹𝑻:𝒕𝒆𝒏
---
بعد از اجرای پرشور و صدای تشویقهای بیوقفه، توی پشت صحنه هر دو مون نفسمون بالا نمیاومد.
جونگکوک هنوز دستمو محکم گرفته بود، چشماش برق میزد، مثل کسی که تازه فهمیده دنیا رو با من بودن میخواد بگیره.
صدای خبرنگارها و دوربینها مثل صدای دوردست بود، ما فقط به هم نگاه میکردیم، و اون سکوت پر از معنا، پر از حرفهایی بود که هیچ کدوم لازم نبود گفته بشه.
اون لحظه، جونگکوک آروم نگاهم کرد و با اون صدای نرم و گرمش گفت:
– تو قویترین چیزی هستی که توی این دنیا دارم، هانا.
– هر چی تهدید باشه، هر چقدر سختی باشه، با هم پشت سر میذاریمش.
دستش رو آورد سمت صورتم، انگشتاش آروم روی گونهام کشید.
– قول میدم هیچ وقت تنها نذارت، حتی وقتی دنیا برامون تاریکترین باشه.
من نفس عمیقی کشیدم و لبخند زدم.
– من هم همینطور، کوک. من فقط وقتی زندهام که کنار تو باشم.
همین لحظه، اولین قطرههای بارون از بیرون به پنجره خورد، انگار آسمون هم همراه ما گریه میکرد و شادی میکرد همزمان.
جونگکوک نزدیکتر اومد، و لبهامون آرام همدیگه رو پیدا کردن.
اون بوسه، پر از تمام دردها، تمام ترسها و تمام عشقهایی بود که طی این مدت جمع شده بود.
ما توی اون لحظه فهمیدیم که دیگه هیچ تهدیدی، هیچ فاصلهای نمیتونه بینمون باشه.
چون ما با هم، قویتر از هر چیزی بودیم.
---
پایان.
𝑷𝑨𝑹𝑻:𝒕𝒆𝒏
---
بعد از اجرای پرشور و صدای تشویقهای بیوقفه، توی پشت صحنه هر دو مون نفسمون بالا نمیاومد.
جونگکوک هنوز دستمو محکم گرفته بود، چشماش برق میزد، مثل کسی که تازه فهمیده دنیا رو با من بودن میخواد بگیره.
صدای خبرنگارها و دوربینها مثل صدای دوردست بود، ما فقط به هم نگاه میکردیم، و اون سکوت پر از معنا، پر از حرفهایی بود که هیچ کدوم لازم نبود گفته بشه.
اون لحظه، جونگکوک آروم نگاهم کرد و با اون صدای نرم و گرمش گفت:
– تو قویترین چیزی هستی که توی این دنیا دارم، هانا.
– هر چی تهدید باشه، هر چقدر سختی باشه، با هم پشت سر میذاریمش.
دستش رو آورد سمت صورتم، انگشتاش آروم روی گونهام کشید.
– قول میدم هیچ وقت تنها نذارت، حتی وقتی دنیا برامون تاریکترین باشه.
من نفس عمیقی کشیدم و لبخند زدم.
– من هم همینطور، کوک. من فقط وقتی زندهام که کنار تو باشم.
همین لحظه، اولین قطرههای بارون از بیرون به پنجره خورد، انگار آسمون هم همراه ما گریه میکرد و شادی میکرد همزمان.
جونگکوک نزدیکتر اومد، و لبهامون آرام همدیگه رو پیدا کردن.
اون بوسه، پر از تمام دردها، تمام ترسها و تمام عشقهایی بود که طی این مدت جمع شده بود.
ما توی اون لحظه فهمیدیم که دیگه هیچ تهدیدی، هیچ فاصلهای نمیتونه بینمون باشه.
چون ما با هم، قویتر از هر چیزی بودیم.
---
پایان.
- ۵.۹k
- ۰۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط