پارت298
#پارت298
کنار جدول های پیاده رو قدم میزد !
بدنش حسی نداشت و به زور خودش را سر پا نگه داشته بود ...
چند قدم دیگر برداشت !
از صدای زنگ گوشی اش کلافه شده بود !
اینبار گوشی را برداشت .
به غیر از فرشید و مهرنوش کس دیگری نمیتوانست باشد ، بدون اینکه به صفحه ی گوشی اش نگاه کند با عصبانیت جواب داد :
_چی میخوای؟ راحتم بزار!
آن طرف خط صدای خنده های نا آشنایی به گوشش رسید!
خنده های زنگ دار و پر از عشوه!
گویا سازِ صاحب خنده ها حسابی کوک بود!
_می بینم ک حسابی به هم ریختی دختر جون؟
خوب گوش کن!
این اولش بود ، کافیه یک بار دیگه دور و برِ فرشید ببینمت ، مطمئن باش چیزای بیشتری برای رو کردن دارم!
مراقب خودت باش عزیزم!!!
بدون اینکه اجازه ی حرف زدن به عاطفه بدهد ، گوشی را قطع کرد!
البته به حال عاطفه فرقی نمیکرد ،
در هر صورت نمیتوانست جوابش را بدهد !
قفل کرده بود و با اینکه تماس قطع شده بود اما هنوز گوشی روی گوشش بود !
بی حال لب جدول پیاده رو نشست!
دیگر نمیتوانست وزن بدنش را تحمل کند!
چشم هایش را بست و دیگر متوجه ی اطرافش نشد!!
...
کنار جدول های پیاده رو قدم میزد !
بدنش حسی نداشت و به زور خودش را سر پا نگه داشته بود ...
چند قدم دیگر برداشت !
از صدای زنگ گوشی اش کلافه شده بود !
اینبار گوشی را برداشت .
به غیر از فرشید و مهرنوش کس دیگری نمیتوانست باشد ، بدون اینکه به صفحه ی گوشی اش نگاه کند با عصبانیت جواب داد :
_چی میخوای؟ راحتم بزار!
آن طرف خط صدای خنده های نا آشنایی به گوشش رسید!
خنده های زنگ دار و پر از عشوه!
گویا سازِ صاحب خنده ها حسابی کوک بود!
_می بینم ک حسابی به هم ریختی دختر جون؟
خوب گوش کن!
این اولش بود ، کافیه یک بار دیگه دور و برِ فرشید ببینمت ، مطمئن باش چیزای بیشتری برای رو کردن دارم!
مراقب خودت باش عزیزم!!!
بدون اینکه اجازه ی حرف زدن به عاطفه بدهد ، گوشی را قطع کرد!
البته به حال عاطفه فرقی نمیکرد ،
در هر صورت نمیتوانست جوابش را بدهد !
قفل کرده بود و با اینکه تماس قطع شده بود اما هنوز گوشی روی گوشش بود !
بی حال لب جدول پیاده رو نشست!
دیگر نمیتوانست وزن بدنش را تحمل کند!
چشم هایش را بست و دیگر متوجه ی اطرافش نشد!!
...
۲۸.۱k
۲۲ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.