فصل دوم پارت 9
فصل دوم پارت 9
(چندماه بعد)
ویو ا. ت: چشمامو نم نم باژ کردم، تو اتاقی بودم همه چی سیاه و سفید بود، مث خونه اون وو نبود سرمو چرخوندم هیچ کسی تو اتاق نبود، از جام بلند شدم و از تخت اومدم پایین
نگاهیی به خودم انداختم تو ایینه، من فرق کرده بودم، خاطراتی تو ذهنم مرور میشد
جونگکوک من، اون شب سرد زمستونی که با بدن خونی اومد تو خونه، موقعی که سر قبر داداشم خابم برد
درسته همه گی داشت یادم میومد
ا. ت: پس اکه این پسری که دیدمش جونگ کوک من باشه چی؟ اکه واقعا خودش باشه پس تکلیف اون وو چی میشه؟
داشتم با خودم حرف میزدم که در باز شد و کسی اومد داخل و سینی دستش بود، یکم دقت کردم همون پسر بود جونگ کوک من رفتم سمتش و سینی رو از دستش گرفتم و گذاشتم رو میز دستش رو گرفتم و نشوندمش رو تخت
کوک: چی شده مشکلیه عزیزم
ا. ت: اسمت چیه؟ سنت؟ بببینم لبتو
کوک: اسمم کوکه، 24سالمه و بیا اینم لبم
سرمو بردم نزدیک صورتش جونگ کوک من زیر لبش خال داشت پس اینم داشته باشه خود عشق منه، پایین لبشو نگاه کردم یه خال قهوه ای بود
ا. ت: تو... تو جونککوک منی مگه ن؟
کوک: بالاخره یادت اومد ن؟ منم هه سو قثل داده بودو دوباره پیدات کنم عشق زندگیم
ا. ت: توواقعی هستی یا دارم خاب میبینم (بغض)
کوک: من واقعیم و الان کنارتم زندگیم بیا بغلم پس
ـرفتم و عشقی که بعد چندین سال پیداش کردمو بغل کردم و اشک میریختم، موهامو بو میکشید و بوسم میکرد، صورتمو اوردم بالا.و لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردن به بوسیدن لباش
کوک: هنوزم لبات مزه توت فرنگی میده
ا. ت: من لباتو با هیچ کسی عوض نمیکنم زندگیم
نویسنده ویو:
پسر ما دخترک رو بغل میکنه و بوس میکنن همه دیکه رو و کل روزشون رو توی خونه کنار هم گذروندن تا اینکه شب شد مثل دوتا مرغ عشق رفتن تو اتاقشون و همه دیگع رو بغل کردن و خابیدن
(برا پارت بعدی ۳٠٠تا کامنت و لایک هم ازاد تا شرطا نرسه نمیزارم پارت بعد رو)
(چندماه بعد)
ویو ا. ت: چشمامو نم نم باژ کردم، تو اتاقی بودم همه چی سیاه و سفید بود، مث خونه اون وو نبود سرمو چرخوندم هیچ کسی تو اتاق نبود، از جام بلند شدم و از تخت اومدم پایین
نگاهیی به خودم انداختم تو ایینه، من فرق کرده بودم، خاطراتی تو ذهنم مرور میشد
جونگکوک من، اون شب سرد زمستونی که با بدن خونی اومد تو خونه، موقعی که سر قبر داداشم خابم برد
درسته همه گی داشت یادم میومد
ا. ت: پس اکه این پسری که دیدمش جونگ کوک من باشه چی؟ اکه واقعا خودش باشه پس تکلیف اون وو چی میشه؟
داشتم با خودم حرف میزدم که در باز شد و کسی اومد داخل و سینی دستش بود، یکم دقت کردم همون پسر بود جونگ کوک من رفتم سمتش و سینی رو از دستش گرفتم و گذاشتم رو میز دستش رو گرفتم و نشوندمش رو تخت
کوک: چی شده مشکلیه عزیزم
ا. ت: اسمت چیه؟ سنت؟ بببینم لبتو
کوک: اسمم کوکه، 24سالمه و بیا اینم لبم
سرمو بردم نزدیک صورتش جونگ کوک من زیر لبش خال داشت پس اینم داشته باشه خود عشق منه، پایین لبشو نگاه کردم یه خال قهوه ای بود
ا. ت: تو... تو جونککوک منی مگه ن؟
کوک: بالاخره یادت اومد ن؟ منم هه سو قثل داده بودو دوباره پیدات کنم عشق زندگیم
ا. ت: توواقعی هستی یا دارم خاب میبینم (بغض)
کوک: من واقعیم و الان کنارتم زندگیم بیا بغلم پس
ـرفتم و عشقی که بعد چندین سال پیداش کردمو بغل کردم و اشک میریختم، موهامو بو میکشید و بوسم میکرد، صورتمو اوردم بالا.و لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردن به بوسیدن لباش
کوک: هنوزم لبات مزه توت فرنگی میده
ا. ت: من لباتو با هیچ کسی عوض نمیکنم زندگیم
نویسنده ویو:
پسر ما دخترک رو بغل میکنه و بوس میکنن همه دیکه رو و کل روزشون رو توی خونه کنار هم گذروندن تا اینکه شب شد مثل دوتا مرغ عشق رفتن تو اتاقشون و همه دیگع رو بغل کردن و خابیدن
(برا پارت بعدی ۳٠٠تا کامنت و لایک هم ازاد تا شرطا نرسه نمیزارم پارت بعد رو)
۳۷.۳k
۰۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.