فصل دوم p10
فصل دوم p10
ویو هه سو:
چشمامو باز کردم احساس خفه گی میکردم روی قفسه سینم دیدم جونگ کوک افتاده روم و محکم بغلم کرده بع زور نفس میکشیدم به زور هلش دادم افتاد پایین و پرید بالا از خاب
کوک: چته روانی، اخ کمرم
هه سو: کوکی خرگوشم جکی بدو تازه یادم اومد کوکی(بغض)
کوک: خب چکار کنم
هه سو: یعنی چی چه کار کنم اماده شو بریم بیاریمش بدوووو
میترسیدم اون زنه برگشته باشه و جکی رو پیدا کرده باشه، اگه پیدا کرده باشه حتما تا الان بچمو. کشته(بغض)
سریع بلند شدم و لباسامو پوشیدم و کوکی هم لباساشو پوشید و باهم رفتیم تو ماشین
نشست پشت فرمون و. ماشین رو روشن کرد و با تمام سرعت رانندگی میکرد
از استرس و ترس پاهامو تکون میدادم که دستی روی رون های پام احساس کردم
کوک: عشقم اروم باش میاریمش از هیچی نترس فدای اشکات بشم
هه سو: باشه پس زود رانندگی کن
کوک: اگه یع روزی هم منم مث جکی گم بشم انقد برام نگران میشی
هه سو: یااا چرت نگو خودمو. میکشم نکران میشم، انصدم از این حرفای چرت نگو میزنمتا
کوک: هع فک. کردی من میزارم برم دیگه ها، ن خیر تا اهرش باهاتم حتی اگه بمیرم
هه سو: مرسی که هسی عشقم(بغض و کوکی رو میبوسه)
کوک: این خونشونه
هه سو: عاره عاره خودشه بیا بریم انگار اون. وو هم نیسش
کوک: اونوو کیه دیگه
هه سو: صاحب خونه همون مردی که دیدیش خیلی خوبه و مهربونه
کوک: بهتر منه یعنی(اخم)
هه سو: خب اون مهربونه ولی تو خیلی مهربون تری عشقم حالا هم کم حسودی کن و بیا بریم بالا
کوک: بریم و تو خونه برات دارم
در عمارت رو زدم و یکی از خدمتکار ها درو باز کرد
هه سو: میگم خانم....(اسمشو یادم رف همون بیریخته) اومده خونه با دختراش
خدمتکار: بله اومدن
تا گفت اومدن استرس گرفتم کوک جلو تر از من رفت داخل و دیدم یکی از دخترا اوند جلوم محلش ندادم و رفتم بالا تو اتاق اون وو رفتم تو اتاق مخفیش دیدم جکی داره هویج میخوره و سریع رفتم پیشش و بغلش کردم
هه سو: سلاااااام عشقممممممم قربونت بشممممم
اومدم پایین که صدای جیغ یکی از دخترا را شنیدم
(کامنت،200 لایک 55 برسه میزارم)
ویو هه سو:
چشمامو باز کردم احساس خفه گی میکردم روی قفسه سینم دیدم جونگ کوک افتاده روم و محکم بغلم کرده بع زور نفس میکشیدم به زور هلش دادم افتاد پایین و پرید بالا از خاب
کوک: چته روانی، اخ کمرم
هه سو: کوکی خرگوشم جکی بدو تازه یادم اومد کوکی(بغض)
کوک: خب چکار کنم
هه سو: یعنی چی چه کار کنم اماده شو بریم بیاریمش بدوووو
میترسیدم اون زنه برگشته باشه و جکی رو پیدا کرده باشه، اگه پیدا کرده باشه حتما تا الان بچمو. کشته(بغض)
سریع بلند شدم و لباسامو پوشیدم و کوکی هم لباساشو پوشید و باهم رفتیم تو ماشین
نشست پشت فرمون و. ماشین رو روشن کرد و با تمام سرعت رانندگی میکرد
از استرس و ترس پاهامو تکون میدادم که دستی روی رون های پام احساس کردم
کوک: عشقم اروم باش میاریمش از هیچی نترس فدای اشکات بشم
هه سو: باشه پس زود رانندگی کن
کوک: اگه یع روزی هم منم مث جکی گم بشم انقد برام نگران میشی
هه سو: یااا چرت نگو خودمو. میکشم نکران میشم، انصدم از این حرفای چرت نگو میزنمتا
کوک: هع فک. کردی من میزارم برم دیگه ها، ن خیر تا اهرش باهاتم حتی اگه بمیرم
هه سو: مرسی که هسی عشقم(بغض و کوکی رو میبوسه)
کوک: این خونشونه
هه سو: عاره عاره خودشه بیا بریم انگار اون. وو هم نیسش
کوک: اونوو کیه دیگه
هه سو: صاحب خونه همون مردی که دیدیش خیلی خوبه و مهربونه
کوک: بهتر منه یعنی(اخم)
هه سو: خب اون مهربونه ولی تو خیلی مهربون تری عشقم حالا هم کم حسودی کن و بیا بریم بالا
کوک: بریم و تو خونه برات دارم
در عمارت رو زدم و یکی از خدمتکار ها درو باز کرد
هه سو: میگم خانم....(اسمشو یادم رف همون بیریخته) اومده خونه با دختراش
خدمتکار: بله اومدن
تا گفت اومدن استرس گرفتم کوک جلو تر از من رفت داخل و دیدم یکی از دخترا اوند جلوم محلش ندادم و رفتم بالا تو اتاق اون وو رفتم تو اتاق مخفیش دیدم جکی داره هویج میخوره و سریع رفتم پیشش و بغلش کردم
هه سو: سلاااااام عشقممممممم قربونت بشممممم
اومدم پایین که صدای جیغ یکی از دخترا را شنیدم
(کامنت،200 لایک 55 برسه میزارم)
۴۴.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.