Part

Part:81

شامی که هیچ کس چیزی ازش نفهمید هم تموم شد‌. جوری سکوت برقرار بود که افراد دیگر پشت میز هم برای صحبت معذب بودند.

به هر حال که الان به درخواست امیلی، هر دو بیرون کشتی قصد صحبت داشتند.
دریا آرامش قبلی خودش رو از دست داده بود. امیلی که با حس این موضوع استرس از قبل بیشتر شده بود حرف‌‌های کنار هم چیده شده ذهنش پخش و پلا شد.

از اون طرف تهیونگ به همون دریا ناآرام خیره شده بود. از موضوعی که دختر میخواست درباره‌اش حرف بزنه خبر داشت، اما چرا اینقدر داشت معطل می‌کرد؟ شاید برای جوابی که میخواد بهش بگه آماده نیست.
خنده دار بود براش، این افکاری که از ذهنش می‌گذشت ترسناک بودند.

با گوشه چشم بهش نگاهی انداخت، میتونست صورت برافروخته‌اش رو کاملا حس کنه.
برای یک لحظه چیزی ته دلش سقوط کرد.
سعی کرد با ملایمتی که همیشه برای امیلی تو صداش بود استفاده کنه و سوالش رو بپرسه.

-حالت...خوبه؟

دختر که انگار نه صدایی می‌شنید نه چیزی می‌دید، فقط برای بلعیدن اکسیژن داشت تلاش می‌کرد.
وقتی تهیونگ دستانش رو، روی دوش دختر گذاشت و تکونش داد تازه امیلی به خودش اومد.
چند باری پلک زد و چشمانش رو به تهیونگ دوخت.

- چی شده؟

پسر دوباره سوالی پرسید که بی جواب موند. امیلی فقط سرش رو به دو طرف تکون داد. انگاری قدرت تکلمش رو از دست داده باشه.

تهیونگ خیلی دلش میخواست دنبال دختر بره و تا از حالش مطمئن نشده تنهاش نذاره.
ولی نمی‌دونست که چه چیزی بود که اون رو از این کار منع می‌کرد.

امیلی با قدم‌های نامیزونی به طرف اتاقش قدم برداشت.
به شانسش لعنتی فرستاد و تقریبا سمت درب اتاق پرواز کرد.

بعد از قفل کردنش سمت گوشه‌ترین قسمت اتاق رفت و اونجا جمع شد‌.

تکون‌های کشتی به مراتب بیشتر و طولانی‌تر شده بود. و باعث می‌شد امیلی بیشتر زانو‌هایش رو بغل بگیره.

اشک‌هایی که نمی‌دونست که از چشمانش جاری شده، روی زانو‌های خمیده‌اش بوسه می‌زد و به پایین میچکید.
دستاش خود به خود سمت گوش‌هایش کشیده شده بودند.
در اتاق سکوت بود، اما برای نشنیدن اون صدا‌ها که در ذهنش بود فشردن دستانش رو بیشتر کرد.
------------------------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
دیدگاه ها (۰)

Part:82از طرف دیگه، تهیونگ به اتاق ناخدا رفته بود که همه تقر...

Part:83اضطرابی که یک انسان می‌تونه تحمل کنه شاید اونقدر زیاد...

Part:80موقعیت‌هایی در زندگی هستند که هرچند ساده، اما بسیار پ...

Part:79 امیلی چیزی نداشت تا بگه، شکه شدن از سر و روش می‌باری...

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭:«𝟕» ★........★........ ★........★.........

black flower(p,308)

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭:«𝟗» ★........★........ ★........★.........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط