۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۳۲
"ویو جونگکوک"
به سمت اشپز خوته اجومارو صدا زدم
اجوما: بله؟
جونگکوک: وقتی یه دختر پ....ود شه جیکار باید بکنم!؟
اجوما: بله؟
کوک: هوفف...نادیا ....اون خوابش برده من نمیدونم باید چیکار کنم ؟!
اجوما لبخند مهربونی زدو گگفت:
_ پسر جون میخوای غرور اون دختر از بین ببری؟ ....
کوک: چی؟
اجوما: بهتره شما برید پی نخود سیاه....من حلش میکنم
کوک: اون خوابه..
اجوما: کجاست؟
کوک: داخل وان...
اجوما: من وسایل شو اماده میکنم ....بعد شما فقط لطف کن بیارش بیرون
سری تکون دادم
اجوما داشت لباسا یه نادیا و بر میداشت و به سمت اتاقم برد
منم فقط دنبالش کاراشو نگاه میکردم
خلاصش این بود که
وقتی از اب بیرون اوردمش
اجوما حوله رو دورش پیچید و رو تخت گذاشتم
داشتم به چهره قرغ خوابش نگاه میکردم که که انگار یکی زول زده بود بهم،سرمو اوردم بالا که اجوما مشکوک نگام میکرد ، عین همیشه جواب دادم
کوک: چیه؟
اجوما: بیرون...
کوک: چرا؟
اجوما: اون دختر بفهمه شما ام اینجا بودید از خجالت نابود میشه، بعدشم اینجا میخواید بمونید چیکار؟
من به بیرون رهنمایی....نه قشنگ بیرونم کرد
و درو بست
چرا انگار یکی داره اونجا میمیره؟
عین کسایی شدم که عزیز ترین کسش داخل اتاق عمله، در حالیکه فقط لباسشو عوض میکنن،
یکم طول کشید دقیقا وقتی که خواستم درو باز کنم باز شد، احوما با اخم پشتش وایساده بود، گفتن:
_ تموم شد؟
با چشم غره گفت:
_ بله
و با تنه از کنارم رد شد
این چشه؟
به داخل رفتم که نادیا ایندفهه پوشیده خواب بود، دکتر که نمیتونه بره
گوشیو برداشتم و به تهیونگ زنگ زدم
ته: جان؟
کوک: دکتر میخوام
ته: منم خوبم، برایه چی؟
کوک: مگه قانون نیست هرکی یه دکتر شخصی داشته باشه؟
ته: اره، ولی اینکه تو بعد این همه سال تازه اقدام کردی تعحب نداره؟
کوک: تهیونگ یدونه خوبو و قابل اعتمادو میخوام
ته: حله...ولی منم میام اونجا، یکاری کردی مطمعنم
کوک: فقط دکترو بیار
ته: خاب
گوشیو بدون حرفه دیگه ایی قط کردم
کنار تخت نشسته بودم
از کار زندگی انداختتم امروز
نمیدونم از کی دارم به هوشگلی و بی نقص بودن این دختر اعتراف میکنم .
ولی واقعا چرا در مقابلش ضعیفم؟!
چرا اصلا اون قولا چیبود دیشب بهش دادم؟
و متمعنم الکی اونارو نگفتم
با تکونی که خورد دستاشو دور شکمش حلقه کرد.
فک کنم هنوز درد داره،اگه باعث بیدار شدنش بشه جی؟
وای نه ترجیع میدم تو خواب بمونه
پشتش دراز کشیدم ، یه دستم از زیر کمرش رد کردن و شکمش گذاشتم، دست دیگم و رو موهاش به حرکت در اوردم
سرمو داخل موهایه نم دارش فرو بردم، خیلی حال میداد ، تنها چییزی که میخوام ، متوقف شدن زمانه...
part: ۳۲
"ویو جونگکوک"
به سمت اشپز خوته اجومارو صدا زدم
اجوما: بله؟
جونگکوک: وقتی یه دختر پ....ود شه جیکار باید بکنم!؟
اجوما: بله؟
کوک: هوفف...نادیا ....اون خوابش برده من نمیدونم باید چیکار کنم ؟!
اجوما لبخند مهربونی زدو گگفت:
_ پسر جون میخوای غرور اون دختر از بین ببری؟ ....
کوک: چی؟
اجوما: بهتره شما برید پی نخود سیاه....من حلش میکنم
کوک: اون خوابه..
اجوما: کجاست؟
کوک: داخل وان...
اجوما: من وسایل شو اماده میکنم ....بعد شما فقط لطف کن بیارش بیرون
سری تکون دادم
اجوما داشت لباسا یه نادیا و بر میداشت و به سمت اتاقم برد
منم فقط دنبالش کاراشو نگاه میکردم
خلاصش این بود که
وقتی از اب بیرون اوردمش
اجوما حوله رو دورش پیچید و رو تخت گذاشتم
داشتم به چهره قرغ خوابش نگاه میکردم که که انگار یکی زول زده بود بهم،سرمو اوردم بالا که اجوما مشکوک نگام میکرد ، عین همیشه جواب دادم
کوک: چیه؟
اجوما: بیرون...
کوک: چرا؟
اجوما: اون دختر بفهمه شما ام اینجا بودید از خجالت نابود میشه، بعدشم اینجا میخواید بمونید چیکار؟
من به بیرون رهنمایی....نه قشنگ بیرونم کرد
و درو بست
چرا انگار یکی داره اونجا میمیره؟
عین کسایی شدم که عزیز ترین کسش داخل اتاق عمله، در حالیکه فقط لباسشو عوض میکنن،
یکم طول کشید دقیقا وقتی که خواستم درو باز کنم باز شد، احوما با اخم پشتش وایساده بود، گفتن:
_ تموم شد؟
با چشم غره گفت:
_ بله
و با تنه از کنارم رد شد
این چشه؟
به داخل رفتم که نادیا ایندفهه پوشیده خواب بود، دکتر که نمیتونه بره
گوشیو برداشتم و به تهیونگ زنگ زدم
ته: جان؟
کوک: دکتر میخوام
ته: منم خوبم، برایه چی؟
کوک: مگه قانون نیست هرکی یه دکتر شخصی داشته باشه؟
ته: اره، ولی اینکه تو بعد این همه سال تازه اقدام کردی تعحب نداره؟
کوک: تهیونگ یدونه خوبو و قابل اعتمادو میخوام
ته: حله...ولی منم میام اونجا، یکاری کردی مطمعنم
کوک: فقط دکترو بیار
ته: خاب
گوشیو بدون حرفه دیگه ایی قط کردم
کنار تخت نشسته بودم
از کار زندگی انداختتم امروز
نمیدونم از کی دارم به هوشگلی و بی نقص بودن این دختر اعتراف میکنم .
ولی واقعا چرا در مقابلش ضعیفم؟!
چرا اصلا اون قولا چیبود دیشب بهش دادم؟
و متمعنم الکی اونارو نگفتم
با تکونی که خورد دستاشو دور شکمش حلقه کرد.
فک کنم هنوز درد داره،اگه باعث بیدار شدنش بشه جی؟
وای نه ترجیع میدم تو خواب بمونه
پشتش دراز کشیدم ، یه دستم از زیر کمرش رد کردن و شکمش گذاشتم، دست دیگم و رو موهاش به حرکت در اوردم
سرمو داخل موهایه نم دارش فرو بردم، خیلی حال میداد ، تنها چییزی که میخوام ، متوقف شدن زمانه...
۲۴.۷k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.