وقتی نامادری تو رو به اون میفروشه...
وقتی نامادری تو رو به اون میفروشه...
پارت هفتم
ویو ا.ت
صداش خیلی آشناس از پله ها پایین رفتم که...
که دیدم بچه ها پشتشون به من بود اون شوگاعه حتی از پشت هم خیلی آشنا بود
+سلام
سلامی کردم همه برگشتند که با قیافه ای که مواجه شدم قلبم پروانه ای شد
+ی،یونگی!
&ا،ا.ت
_چیزی شده ؟!
جین:حالا ولش کن بابا شوگا خواهرت چیشد کی میاریش پیش خودت کی با ما آشناش میکنی
&خواهرم پیش خودمه
جیهوپ:پس میاوردیش دیگه
&اون ...اون اینجا هست
_چی؟!
+داداشییی
ویو نامجون
ا.ت سریع رفت شوگا رو بغل کرد
یعنی چی ؟! یعنی شوگا برادر ا.ته؟! یعنی ا.ت همون کسیه که شوگا قراره ببرتش ؟!
نه نه امکان نداره ...نمیزارم شوگا ا.ت رو ببره
تو افکار خودم غرق بودم که احساس کردم یه. نفر صدام میزنه
_بله؟!
&کجایی پسر ؟! میگم ا.ت چرا پیش توعه
_قصه اش طولانیه
&گوش میدم
_خب ...خریدمش از خانوادش ...خریدمش ...به مبلغ صد تلیارد دلار
&چیی؟! تو خواهر من و خریدی ؟! مگه خواهر من هر،زه هست هااا (داد)
جیمین:هیونگ آروم باش
&چی چیو آروم باشم ها به چه حقی اینکار کردی ....بهم بگو بگو تا الان باهاش چیکار کردی بگوو (داد)
_ساکتتت (داد) ...من هیچ کاری با خواهر تو نکردم فقط نجاتش دادم
&نجاتش دادی ؟! هه
_اره نجاتش دادم از بین اون همه آدم های که به یه چشم دیگه نگاش میکردن نجاتش دادم
+یونگی آروم باش ...راست میگه نامجون ...خواهش میکنم بس کن بشین هیونگ
یونگی نشست روبرو نامجون حالت عصبانی گرفته بود جوری که حتی پسرها هم نتونستن باهاش حرف بزنن
ده دقیقه اینجوری بود که
+ببینم کسی چیزی میخوره بیارم
&لازم نکرده .... قراره بریم
_بریم ؟! هه ببین عمرا بزارم
+بسعهه
همین که داد زدم یکدفعه ...
#bts#army#BANGTAN#NAMJOON#BTS#ARMY#fake
پارت هفتم
ویو ا.ت
صداش خیلی آشناس از پله ها پایین رفتم که...
که دیدم بچه ها پشتشون به من بود اون شوگاعه حتی از پشت هم خیلی آشنا بود
+سلام
سلامی کردم همه برگشتند که با قیافه ای که مواجه شدم قلبم پروانه ای شد
+ی،یونگی!
&ا،ا.ت
_چیزی شده ؟!
جین:حالا ولش کن بابا شوگا خواهرت چیشد کی میاریش پیش خودت کی با ما آشناش میکنی
&خواهرم پیش خودمه
جیهوپ:پس میاوردیش دیگه
&اون ...اون اینجا هست
_چی؟!
+داداشییی
ویو نامجون
ا.ت سریع رفت شوگا رو بغل کرد
یعنی چی ؟! یعنی شوگا برادر ا.ته؟! یعنی ا.ت همون کسیه که شوگا قراره ببرتش ؟!
نه نه امکان نداره ...نمیزارم شوگا ا.ت رو ببره
تو افکار خودم غرق بودم که احساس کردم یه. نفر صدام میزنه
_بله؟!
&کجایی پسر ؟! میگم ا.ت چرا پیش توعه
_قصه اش طولانیه
&گوش میدم
_خب ...خریدمش از خانوادش ...خریدمش ...به مبلغ صد تلیارد دلار
&چیی؟! تو خواهر من و خریدی ؟! مگه خواهر من هر،زه هست هااا (داد)
جیمین:هیونگ آروم باش
&چی چیو آروم باشم ها به چه حقی اینکار کردی ....بهم بگو بگو تا الان باهاش چیکار کردی بگوو (داد)
_ساکتتت (داد) ...من هیچ کاری با خواهر تو نکردم فقط نجاتش دادم
&نجاتش دادی ؟! هه
_اره نجاتش دادم از بین اون همه آدم های که به یه چشم دیگه نگاش میکردن نجاتش دادم
+یونگی آروم باش ...راست میگه نامجون ...خواهش میکنم بس کن بشین هیونگ
یونگی نشست روبرو نامجون حالت عصبانی گرفته بود جوری که حتی پسرها هم نتونستن باهاش حرف بزنن
ده دقیقه اینجوری بود که
+ببینم کسی چیزی میخوره بیارم
&لازم نکرده .... قراره بریم
_بریم ؟! هه ببین عمرا بزارم
+بسعهه
همین که داد زدم یکدفعه ...
#bts#army#BANGTAN#NAMJOON#BTS#ARMY#fake
۳.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.