بالها ۲
بالها ۲
#تهیونگ
" ت... تو چیکار کردی ؟ مطمنم باشم ؟ "
" من بهت هیچ وقت دورغ نمی گم! هیچ وقت ! "
اینو گفت و رفت ...
نفهمیدم با من چیکار کرد ... هیچی رو نفهمیدم ! شاید هم کاری نکرد ! شاید هم مثل جونگ کوک باید محرکی باشه که معلوم شه ! ..
اما خوشحال بودم که دیگه بال ها اذیتش نمیکنه !... فردا امتحانش میکنم ببینم به قولش عمل کرده یا نه ! برگشتم تو خونه و رفتم توی اتاق خواستم دست بزنم به پشتش اما خواب بود و دلم نیومد بیدارش کنم ... خوابیدم !
از خواب بیدار شدم دیدم رفته حموم منتظر شدم بیاد بیرون ! از حموم اومد و نشست صندلی مقابلم
" تهیونگ دیشب چرا انقدر دیر خوابیدی؟ "
" عااا خوابم نمیبرد ! ... "
" از امروز دیگه مرخصیم تا یک ماه ! میخوایی باهم بریم لندن راستش من بلیت گرفتم تا اونجا ! "
" جونگ کوک !! چرا بهمنگفتی !؟ باید برنامه هامو کنسل کنم ! "
" اوه .. هیونگ یعنی میایی ؟ "
" چرا نیام !؟ .. تو بهترین برادری هستی که دارم اما جدیدا خیلی تنبل شدی !! "
" چ..چی ؟ "
" دیشب بهت گفتم بیا باهم مشروب بخوریم اما به من توجه نکردی! چت شده جونگ کوک ؟ "
میخواستم عصبانیش کنم !! .. البته نمیدونستم عصبی میشه یا نه ...
" ت..تو به من گفتی کی گفتی هیونگ ؟ "
" بهت گفتم اما انگار حرف های هیونگت واست مهم نیست! ... من تا حالا ازت چیزی خ اینه بودم .. ؟؟ نا امید شدم ! "
یهو از روی صندلی بلند شد و با عصبانیت باهام حرف میزد !
" یااا... هیونگ اینطوری میگی من خیلی ناراحت میشم! من احمقم که برای دوتامون بلیت لندن گرفتم !"
مطمئن بودم عصبانیتش شدیده! مطمئن بودم خیلی عصبانی بود اما اثری از بال نبود .. واقعا خوب شده!!
با خوشحالی از پشت میز اومدم و رفتم و نزدیکش
" جونگ کوک ! بال هات نیستن!!... تو الان خیلی عصبانی هستی ! اما بال هات نیستن !! "
با شک نگاهم میکرد ..
" راست میگی بال هام نیستن دیگه !! .. تهیونگ چه بلایی سرم اومده ؟! "
" عامم نمیدونم شاید دختره فهمیده که اشتباه میکرده ! "
بغض توی گلوم اومد ! اما سریع خوردمش ! خیلی خوشحال بودم .. نمیدونین که چه قدر از خوشحالی بالا و پایین میپرید! بغلش کردم و محکم زدم روی پشت صافش... اثری از استخون های ضربدری نبود !
بعد از خوشحالی زیادی که کرد برگشتم خونه خودم .. گفتم اول یه دوش بگیرم و بعد وسایلمو جمع کنم !
لباس هامو در آوردم و داشتم موهامو شونه میکردم جلوی آینه!
گذاشتم وان پر از آب بشه دوش آب رو باز کردم آب روی سرم و دستام و پاهام می ریخت!
اما بعدش احساس سر شدن توی ناحیه پاهام رو حس کردم و بی اختیار افتادم توی وان !
پس محرکش آبه!! نه الان نه!!
پاهام بی اختیار به هم چسپیدن و پولک های آبی رنگ روشون رو پوشاند.. از درد کمر به خودم میپیچدم !
#تهیونگ
" ت... تو چیکار کردی ؟ مطمنم باشم ؟ "
" من بهت هیچ وقت دورغ نمی گم! هیچ وقت ! "
اینو گفت و رفت ...
نفهمیدم با من چیکار کرد ... هیچی رو نفهمیدم ! شاید هم کاری نکرد ! شاید هم مثل جونگ کوک باید محرکی باشه که معلوم شه ! ..
اما خوشحال بودم که دیگه بال ها اذیتش نمیکنه !... فردا امتحانش میکنم ببینم به قولش عمل کرده یا نه ! برگشتم تو خونه و رفتم توی اتاق خواستم دست بزنم به پشتش اما خواب بود و دلم نیومد بیدارش کنم ... خوابیدم !
از خواب بیدار شدم دیدم رفته حموم منتظر شدم بیاد بیرون ! از حموم اومد و نشست صندلی مقابلم
" تهیونگ دیشب چرا انقدر دیر خوابیدی؟ "
" عااا خوابم نمیبرد ! ... "
" از امروز دیگه مرخصیم تا یک ماه ! میخوایی باهم بریم لندن راستش من بلیت گرفتم تا اونجا ! "
" جونگ کوک !! چرا بهمنگفتی !؟ باید برنامه هامو کنسل کنم ! "
" اوه .. هیونگ یعنی میایی ؟ "
" چرا نیام !؟ .. تو بهترین برادری هستی که دارم اما جدیدا خیلی تنبل شدی !! "
" چ..چی ؟ "
" دیشب بهت گفتم بیا باهم مشروب بخوریم اما به من توجه نکردی! چت شده جونگ کوک ؟ "
میخواستم عصبانیش کنم !! .. البته نمیدونستم عصبی میشه یا نه ...
" ت..تو به من گفتی کی گفتی هیونگ ؟ "
" بهت گفتم اما انگار حرف های هیونگت واست مهم نیست! ... من تا حالا ازت چیزی خ اینه بودم .. ؟؟ نا امید شدم ! "
یهو از روی صندلی بلند شد و با عصبانیت باهام حرف میزد !
" یااا... هیونگ اینطوری میگی من خیلی ناراحت میشم! من احمقم که برای دوتامون بلیت لندن گرفتم !"
مطمئن بودم عصبانیتش شدیده! مطمئن بودم خیلی عصبانی بود اما اثری از بال نبود .. واقعا خوب شده!!
با خوشحالی از پشت میز اومدم و رفتم و نزدیکش
" جونگ کوک ! بال هات نیستن!!... تو الان خیلی عصبانی هستی ! اما بال هات نیستن !! "
با شک نگاهم میکرد ..
" راست میگی بال هام نیستن دیگه !! .. تهیونگ چه بلایی سرم اومده ؟! "
" عامم نمیدونم شاید دختره فهمیده که اشتباه میکرده ! "
بغض توی گلوم اومد ! اما سریع خوردمش ! خیلی خوشحال بودم .. نمیدونین که چه قدر از خوشحالی بالا و پایین میپرید! بغلش کردم و محکم زدم روی پشت صافش... اثری از استخون های ضربدری نبود !
بعد از خوشحالی زیادی که کرد برگشتم خونه خودم .. گفتم اول یه دوش بگیرم و بعد وسایلمو جمع کنم !
لباس هامو در آوردم و داشتم موهامو شونه میکردم جلوی آینه!
گذاشتم وان پر از آب بشه دوش آب رو باز کردم آب روی سرم و دستام و پاهام می ریخت!
اما بعدش احساس سر شدن توی ناحیه پاهام رو حس کردم و بی اختیار افتادم توی وان !
پس محرکش آبه!! نه الان نه!!
پاهام بی اختیار به هم چسپیدن و پولک های آبی رنگ روشون رو پوشاند.. از درد کمر به خودم میپیچدم !
۹.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.