بانویزشت

بانوی‌زشت
Part Five(5)
.
.
اومد کنارم و روی تخت نشست...
+ فک می‌کنی من نرم؟
_ نیستی؟
+ بودم تا وقتی که تنت به تنم خورد!
_ آها....
+ من دیگه نر نیستم!
_ به همین راحتی؟!
+ آره(پوزخند)
پوزخندش مثل قبل نبود! اون صورت ددی فاکر به یه صورت خرگوش مانند بدل شده بود!
+ یعنی هنوز مو‌نده(میاد نزدیک تر می‌شینه)می‌خوام کمکم کنی:)...
_ تو که به هر حال منو... (کوک یه بوسه رو لبش می‌زنه که باعث میشه حرفش ناقص بمونه)
+ خب واسه همین باید کمکم کنی!
_ حالا چرا صیغه‌هاتو اخراج کردی؟
+ چون فقط یه زن تو قلبم جا خوش کرده...
_ (تعجب) اونوقت اون تک زن منم؟!
+ اوهوم!
_ ارباب سرت به جایی خورده؟
خوابوندم روی تخت و روم خیمه زد...
+ من کاملا جدیم!
_ باشه باشه!
+ (اخم کیوت) من نمی‌خوام ازم بترسی!
_ چشم...
+ به عنوان همسر باهام رفتار کن نه ارباب!
_ مثل همسر؟
+ اوهوم!
_ پس طوری لمسم کن که هیچکسو شبیهش لمس نکردی! (دستاشو می‌ندازه دور گردن جونکوک)
ویو راوی
و بلههههه دیگه به ذهن منحرفتون می‌سپارممممم
ویو ا.ت
صبح با درد ملایمی بیدار شدم... به محض باز کردن چشام با یه جفت چشم مشکیه تیله‌ای مواجه شدم!
_ هین!!! (جیغ خفه)
+ بیدار شدی بیب؟
_ نه خوابم تو خواب دارم حرف می‌زنم!
+ زبون می‌ریزی واسه من؟؟
_ نه غلط کردم هنوز دلم درد می‌کنه!
+ حالا انگار چی‌کار کردم! تازه خودت گفتی طوری لمست کنم که هیچکسو لمس نکردم!
_ (خنده ریز)
+ چیه؟
_ هیچی فقط فیست کیوته!
+ یااااا من کجا کیوتم؟!
بعد از سربه‌سر گذاشتن جونکوک رفتیم صبحونه...
.
.
خب پارت بعد پارت آخره ولی حال ندارم بزارم:) 💔
دیدگاه ها (۲)

بانوی‌زشتPart Six(6)..|¦چند ماه بعد¦|ویو ا.ت با صدای چیلیک چ...

بانوی‌زشتPart Seven(7)thelastpart..آجوما: پیس پیس!دیدم آجوما...

بانوی‌زشتPart Four(4)..آجوما: داشتی جون می‌دادیاااا!_ نه انت...

پارت²ویوا.تدر باز شد و یه زن میانسال داخل اومد اجوما.سلام دخ...

عشق رمانتیک من❤😎پارت ۱۱ویو جونکوکخیلی اعصابم به هم ریخته بود...

عشق رمانتیک من❤😎پارت ۳۹ویو هینا داشتم میرفتم گوشیمو از رو مب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط