مرحله پنجم اعزاداری پارت 37
مرحله پنجم اعزاداری پارت 37
تارو نشست شروع کرد
تارو ـ یکی از مشتری های دائمی مون داره با کارکنا لاس میزنه بخصوص کارکن های زن
جونگ کوک ـ اسمش گین نی؟
تارو ـ اره خودشه
ـ میشناسیش؟
جونگ کوک ـ یه بار به کارکن هام تجاوز کرد
ـ کیا میاد اینجا؟
تارو ـ روز های فرد میاد
ـ فردا هم ماموریت دارم
سکوت
ـ گفتی امشب هس نه؟
یهو یکی مث چی اومد تو اتاق
خدمتکار ـ ارشد، گین
تا گفت"گین" سریع از جام پاشدم مث برق رفتم همه یجا جمع شده بودن سریع رفتم جلو دیدم یکی از کارکن های دانشجوی داره وسط میز میرقصه و گریه میکنه
سریع دستشو گرفتم کشیدمش پایین
کارکن ـ خانم شینیزو *گریه اروم*
ـ هیسس گریه نکن، خودم درستش میکنم باشه؟*اروم*
کارکن ـ باشه *اروم*
ـ تارو ببرش
تارو ـ باشه
تارو خواست ببرتش گین دستشو گرفت که یکی محکم زدم بهش که افتاد رو زمین
گین ـ جئون؟
جونگ کوک ـ سلامد
رو زانو هام نشستم یقه ی گین گرفتم و کشیدم جلو
ـ چرا نمیری داخل کلاب خودت از این کارا کنی؟
گین ـ...
ـ عاا ببخشید یادم نبود که پلمب شده، برای همین کسی تورو دوس نداره هان؟
سرشو محکم کوبیدم رو زمین
ـ دلیل نمیشه که بیای اینجا لاس بزنی
گین ـ...
ـ زبونتو موش خورده؟*داد*
گین ـ *خنده*
ـ میخندی؟
گین ـ واقعا خنده داره، تو به مامانت نرفتی
ـ داگچووو
گین ـ مامانت هرشب زیر یکی بود اما دخترش این جوری نیس
تفنگش از دور کمرش برداشتم و گرفتم سمتش همین جوری بهش شلیک میکردمو...
ـ خفه شووووووووو
تا اینکه ماشه تفنگ تموم شد
جونگ کوک ـ تارو بودی اره؟
تارو ـ اره
جونگ کوک ـ همه مشتری هارو رد کن برن
تارو ـ باشه
همه رفتن فقط منو جونگ کوک با جسد گین موندیم بدنم انگار بی حس شده بود میخواستم بیوفتم زمین که جونگ کوک منو گرفت
جونگ کوک ـ مامانت اینجوری نیس
ـ پس اینا چی میگن؟*گریه*
جونگ کوک ـ..
ـ چرا هیچی نمیگی؟
جونگ کوک ـ اینا فقط شایعه ست
ـ پس چرا همه میگن که من به مامانم نرفتم
جونگ کوک ـ بهشون توجه نکن
ـ چجوری؟
جونگ کوک منو بغل کرد
جونگ کوک ـ اونا نمیدون که چی کشیدی، پس نمیتونن درکت کنن، یه روزی میرسه که دیگه نمیخواد اینجوری گریه کنی باشه؟
ـ کی؟ کی میرسه؟ کی این روز لعنتی میرسه؟*گریه و داد*
جونگ کوک ـ ات اروم باش
ـ خب بگو دی.. گ
نفسم بالا نمیومد
جونگ کوک ـ ات، ات، ات چیشد؟
سیاهی
ویو جونگ کوک
ات تو بغلم غش کرد سریع کولش کردم
تارو ـ چیشد؟
ـ نمیدونم غش کرد باید ببرمش دکتر
با ات رفتم سوار ماشین شدم ات رو بردم دکتر
پرستار ـ چیشده؟
ـ نمیدونم یهو غش کرد
ات رو بردن تو یه اتاق
پرستار ـ ببخشید شما نمیتونید وارد بشید
ـ تورو خدا نجاتش بدین
پرستار ـ هر کاری که بتونیم میکنیم
نیم ساعت بعد دکتر اومد
ـ حالش خوبه؟
دکتر ـ خوبن
ـ میتونم ببینمش؟
دکتر ـ بله
ـ ممنون
تارو نشست شروع کرد
تارو ـ یکی از مشتری های دائمی مون داره با کارکنا لاس میزنه بخصوص کارکن های زن
جونگ کوک ـ اسمش گین نی؟
تارو ـ اره خودشه
ـ میشناسیش؟
جونگ کوک ـ یه بار به کارکن هام تجاوز کرد
ـ کیا میاد اینجا؟
تارو ـ روز های فرد میاد
ـ فردا هم ماموریت دارم
سکوت
ـ گفتی امشب هس نه؟
یهو یکی مث چی اومد تو اتاق
خدمتکار ـ ارشد، گین
تا گفت"گین" سریع از جام پاشدم مث برق رفتم همه یجا جمع شده بودن سریع رفتم جلو دیدم یکی از کارکن های دانشجوی داره وسط میز میرقصه و گریه میکنه
سریع دستشو گرفتم کشیدمش پایین
کارکن ـ خانم شینیزو *گریه اروم*
ـ هیسس گریه نکن، خودم درستش میکنم باشه؟*اروم*
کارکن ـ باشه *اروم*
ـ تارو ببرش
تارو ـ باشه
تارو خواست ببرتش گین دستشو گرفت که یکی محکم زدم بهش که افتاد رو زمین
گین ـ جئون؟
جونگ کوک ـ سلامد
رو زانو هام نشستم یقه ی گین گرفتم و کشیدم جلو
ـ چرا نمیری داخل کلاب خودت از این کارا کنی؟
گین ـ...
ـ عاا ببخشید یادم نبود که پلمب شده، برای همین کسی تورو دوس نداره هان؟
سرشو محکم کوبیدم رو زمین
ـ دلیل نمیشه که بیای اینجا لاس بزنی
گین ـ...
ـ زبونتو موش خورده؟*داد*
گین ـ *خنده*
ـ میخندی؟
گین ـ واقعا خنده داره، تو به مامانت نرفتی
ـ داگچووو
گین ـ مامانت هرشب زیر یکی بود اما دخترش این جوری نیس
تفنگش از دور کمرش برداشتم و گرفتم سمتش همین جوری بهش شلیک میکردمو...
ـ خفه شووووووووو
تا اینکه ماشه تفنگ تموم شد
جونگ کوک ـ تارو بودی اره؟
تارو ـ اره
جونگ کوک ـ همه مشتری هارو رد کن برن
تارو ـ باشه
همه رفتن فقط منو جونگ کوک با جسد گین موندیم بدنم انگار بی حس شده بود میخواستم بیوفتم زمین که جونگ کوک منو گرفت
جونگ کوک ـ مامانت اینجوری نیس
ـ پس اینا چی میگن؟*گریه*
جونگ کوک ـ..
ـ چرا هیچی نمیگی؟
جونگ کوک ـ اینا فقط شایعه ست
ـ پس چرا همه میگن که من به مامانم نرفتم
جونگ کوک ـ بهشون توجه نکن
ـ چجوری؟
جونگ کوک منو بغل کرد
جونگ کوک ـ اونا نمیدون که چی کشیدی، پس نمیتونن درکت کنن، یه روزی میرسه که دیگه نمیخواد اینجوری گریه کنی باشه؟
ـ کی؟ کی میرسه؟ کی این روز لعنتی میرسه؟*گریه و داد*
جونگ کوک ـ ات اروم باش
ـ خب بگو دی.. گ
نفسم بالا نمیومد
جونگ کوک ـ ات، ات، ات چیشد؟
سیاهی
ویو جونگ کوک
ات تو بغلم غش کرد سریع کولش کردم
تارو ـ چیشد؟
ـ نمیدونم غش کرد باید ببرمش دکتر
با ات رفتم سوار ماشین شدم ات رو بردم دکتر
پرستار ـ چیشده؟
ـ نمیدونم یهو غش کرد
ات رو بردن تو یه اتاق
پرستار ـ ببخشید شما نمیتونید وارد بشید
ـ تورو خدا نجاتش بدین
پرستار ـ هر کاری که بتونیم میکنیم
نیم ساعت بعد دکتر اومد
ـ حالش خوبه؟
دکتر ـ خوبن
ـ میتونم ببینمش؟
دکتر ـ بله
ـ ممنون
۵.۱k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.