cold Mafia (P42)
cold Mafia (P42)
از زبان ا.ت :
با سردرد عجیبی چشامو وا کردم دیدم تو یه اتاقی هستم که یه نفر اومد اولین بارم بود اینو میدیدم گفتم...
ا.ت : ت...تو کی هستی*ترس*
گئون : عاااا من دشمن اون عوضی پدرت باک هیون هستم*خنده*
ا.ت : به پدرم نگو عوضی*داد*بزار برم*گریه*
گئون : تو بچه داری نه درسته ؟
ا.ت : کاری با اون نداشته باش*گریه*
گئون : نگران نباش کاری با اون ندارم فعلا با تو کار دارم
ا.ت : ازم چی میخوای
گئون : میخوام زیر خوابم باشی*پوزخند*
ا.ت : چ..چی داری میگی تو عوضی*داد*
گئون : فک کنم ادب یادت ندادن مهم نیس خودم بهت یاد میدم *از اونجا رفت*
ا.ت : بزار برم خواهش میکنم*داد،گریه*
از زبان کوک : تا الان دنبال ا.ت میگردم اصلا نیستش لعنت به این شانس که تنهاش گذاشتم.
تهیونگ : هیچ خبری ازش نیست.
کوک : پس کجا غیبش زد*داد*
کوک* یاد دونگ گئون افتادم وقتی مدارک اونو نابود کردم تقلا نکرده بود پ.پس کار اون عوضیه *
کوک : میکشمت گئون
از زبان دونگ گئون :
فردا صبح قرار بود با پرواز ا.ت رو ببرم اسپانیا میدونم کره با جونگکوک امن نیست.
ا.ت* دیدم یه جا پنجره بود نزدیک پنجره شدم ارتفاعش از بالا 5 طبقه بود نمیشد از اینجا فرار کرد که در با شتاب باز شد بدنم از ترس میلرزید که صحبت کرد...
گئون : میخواستی فرار کنی کوچولو*پوزخند*
ا.ت : ت.ت.تو چ.چی میخوای
گئون : فردا صبح با اولین پرواز میریم اسپانیا بهتره با جونگکوک خدافظی کنی زندگی جدیدی تو اسپانیا باهم داریم لیدی.
ا.ت : دهنت ببند عوضی*داد،گریه*
گئون : یه بار دیگه بهم بگی عوضی این گلوله رو تو مغزت خالی میکنم*داد،جدی*
گئون از اتاق رفت*
ا.ت * گفت اسپانیا اونجا یونا زندگی میکنه(اگه یونا یادتون نیست تو پارت 3 برید) جونکوک تو کجایی*گریه*
صبح ویو :
ادامه داره...
ادمین : اگه غلط املایی بود ببخشید
از زبان ا.ت :
با سردرد عجیبی چشامو وا کردم دیدم تو یه اتاقی هستم که یه نفر اومد اولین بارم بود اینو میدیدم گفتم...
ا.ت : ت...تو کی هستی*ترس*
گئون : عاااا من دشمن اون عوضی پدرت باک هیون هستم*خنده*
ا.ت : به پدرم نگو عوضی*داد*بزار برم*گریه*
گئون : تو بچه داری نه درسته ؟
ا.ت : کاری با اون نداشته باش*گریه*
گئون : نگران نباش کاری با اون ندارم فعلا با تو کار دارم
ا.ت : ازم چی میخوای
گئون : میخوام زیر خوابم باشی*پوزخند*
ا.ت : چ..چی داری میگی تو عوضی*داد*
گئون : فک کنم ادب یادت ندادن مهم نیس خودم بهت یاد میدم *از اونجا رفت*
ا.ت : بزار برم خواهش میکنم*داد،گریه*
از زبان کوک : تا الان دنبال ا.ت میگردم اصلا نیستش لعنت به این شانس که تنهاش گذاشتم.
تهیونگ : هیچ خبری ازش نیست.
کوک : پس کجا غیبش زد*داد*
کوک* یاد دونگ گئون افتادم وقتی مدارک اونو نابود کردم تقلا نکرده بود پ.پس کار اون عوضیه *
کوک : میکشمت گئون
از زبان دونگ گئون :
فردا صبح قرار بود با پرواز ا.ت رو ببرم اسپانیا میدونم کره با جونگکوک امن نیست.
ا.ت* دیدم یه جا پنجره بود نزدیک پنجره شدم ارتفاعش از بالا 5 طبقه بود نمیشد از اینجا فرار کرد که در با شتاب باز شد بدنم از ترس میلرزید که صحبت کرد...
گئون : میخواستی فرار کنی کوچولو*پوزخند*
ا.ت : ت.ت.تو چ.چی میخوای
گئون : فردا صبح با اولین پرواز میریم اسپانیا بهتره با جونگکوک خدافظی کنی زندگی جدیدی تو اسپانیا باهم داریم لیدی.
ا.ت : دهنت ببند عوضی*داد،گریه*
گئون : یه بار دیگه بهم بگی عوضی این گلوله رو تو مغزت خالی میکنم*داد،جدی*
گئون از اتاق رفت*
ا.ت * گفت اسپانیا اونجا یونا زندگی میکنه(اگه یونا یادتون نیست تو پارت 3 برید) جونکوک تو کجایی*گریه*
صبح ویو :
ادامه داره...
ادمین : اگه غلط املایی بود ببخشید
۲۰.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.