پارت ۱۰💜
شاید اون پدری بود ک ا/ت میخواست.
شاید اون فقط ا/ت رو کتک میزد
اما ا/ت نمیتونست کشته شدن پدرشو ببینه...
اون پدرش بود.
فقط یکسال بود.
مجبور بود قبول کنه
ا/ت،_قبوله.
کوک_خبع
........
جیمین و ا/ت ازدواج کردن
فردا شب مهمونی اصلی بود.
ریوما_هع ا/ت چجوری تونستی تورش کنی؟
ا/ت_ریوما خفع شو خب
ریوما ی سیلی زد ت گوش ا/ت
موهای ریوما از پشت کشیده شد.
جیمین_چ غلطی کردی؟ هاا؟
ریوما_ارباب
جیمین_دوباره میپرسم
ریوما چ غلطی.کردی؟
ک لال شدی ها؟
جیمین_چانگگ
چانگ_بلع ارباب"
جیمین_پرتش کن بیرون از عمارت.
ریوما رو پرت کرد رو زمین طرف چانگ
بازوی ا/ت و کشید و برد طرف اتاقش.
درو باز کرد و ا/ت و پرت کرد ت درو بست
جیمین_مگ بهت نگفتم با ریوما دهن ب دهن نزار هااا
ا/ت:انتظار دری خفع شم جلوش حرفی نزنم؟
جیمین_عا دقیقا انتظارم همینع
فک نکن ک حالا با من ازدواج کردی و بانوی این عمارت شناخته شدی دور بر ندار هررری بیرون
با داد))
ا/ت_ت ی حیوونی
ا/ت هق زد و رفت بیرون
شاید اون فقط ا/ت رو کتک میزد
اما ا/ت نمیتونست کشته شدن پدرشو ببینه...
اون پدرش بود.
فقط یکسال بود.
مجبور بود قبول کنه
ا/ت،_قبوله.
کوک_خبع
........
جیمین و ا/ت ازدواج کردن
فردا شب مهمونی اصلی بود.
ریوما_هع ا/ت چجوری تونستی تورش کنی؟
ا/ت_ریوما خفع شو خب
ریوما ی سیلی زد ت گوش ا/ت
موهای ریوما از پشت کشیده شد.
جیمین_چ غلطی کردی؟ هاا؟
ریوما_ارباب
جیمین_دوباره میپرسم
ریوما چ غلطی.کردی؟
ک لال شدی ها؟
جیمین_چانگگ
چانگ_بلع ارباب"
جیمین_پرتش کن بیرون از عمارت.
ریوما رو پرت کرد رو زمین طرف چانگ
بازوی ا/ت و کشید و برد طرف اتاقش.
درو باز کرد و ا/ت و پرت کرد ت درو بست
جیمین_مگ بهت نگفتم با ریوما دهن ب دهن نزار هااا
ا/ت:انتظار دری خفع شم جلوش حرفی نزنم؟
جیمین_عا دقیقا انتظارم همینع
فک نکن ک حالا با من ازدواج کردی و بانوی این عمارت شناخته شدی دور بر ندار هررری بیرون
با داد))
ا/ت_ت ی حیوونی
ا/ت هق زد و رفت بیرون
۹۳.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.