پارت

#پارت110
"فرشید"
بند کفشش را سفت کرد و صاف ایستاد.
دست هایش را در هم گره کرد.

_خب خب ! بچه ها دقت کنید .
میخوایم گل کوچیک بازی کنیم .
همه میدونن که چه جوریه دیگ؟؟
بهنام که دروازه ها رو گذشته !
می مونه یار کشی ، که اونم منو روزبه انجام میدیم.
فقط می مونه یه چیزی !
گلرا حواسشون باشه ، توی گل کوچیک توی هیچ محدوده ای نباید ، دست به توپ بزنید ، فقط با پا توپو دفع کنید .

مکثی کرد .

_سوالی ندارید؟؟

بهنام بلند گفت :

_تکبییییر !
حاج آقا سخن رانیتون عالی بود !
خیلی فیض بردیم .

ماهان خندید و گفت :

_دوست داشته باشی من می گیرمش تو بزنش فرشید !

+ نه فعلا واسه بازی لازمش داریم...

روزبه کنار فرشید ایستاد !
در گوش فرشید گفت :

_دست بزاری رو مهری من میدونم و تو ! مهری باید تو گروهه من باشه!

فرشید خندید وگفت :

_بد کاری داده دستت این مهری !

روزبه به کمر فرشید ضربه ای زد و گفت :

_سرت به کار خودت باشه بچه !

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت111بچه هابه یک گروهه چهار نفره تقسیم شدند .مهرنوش، روزب...

#پارت112"فرشید"با یه چرخش توپ را جلوی پایش انداخت .نگاهش را ...

#پارت109"مگه نه آقا روزبه؟"روزبه نیم نگاهی به مهری انداخت و...

#پارت108مهسا توپ را از دست مهری کشید ._چرا لپات سرخ شده مهری...

ادامه کپشن توی کامنت هست بخون

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط