p:⁵..." Happening"
( اول اینکه پارت قبلی دانشجو رو دانش آموز نوشتم 😂🥲)
(خب بریم شروع کنیم)
اسمش کیم تهیونگه"
***
+"ایممم آشنا میزنه"
***
*"ببینم نکنه چیزی بین شما هس😆"
***
+"نه اسکل منظورم اینه که یه جایی شنیدم"
***
*"اها😐...منو باش فکر کردم از سینگلی در اومدی"
***
+"😐"
***
*"خب من دیگه برم"
***
+"اوک بای"
***
*"بای"
***
گوشیو گذاشتم کنار و به پهلو خوابیدم و با خودم فکر کردم این اسم رو کجا شنیدم...حالا ولش بخوابم فعلا
دیگه کم کم چشام سنگین شد و...سیاهی...
فردا صب"
دوباره این آلارم مردهشور صدا داد و از خواب هفت پادشاه بیدارم کرد
قطش کردم و به سمت دستشویی هجوم بردم و کارای مربوطه رو کردم و لباسم رو پوشیدم و کتونی های جدیدمو برداشتم و رفتم پایین بعد از صبح بخیر گفتن و صبحانه خوردن دوباره دوان دوان رفتم دانشگاه کل راه تو فکر این بودم که اون دانشجوی جدید چجوریه که نفهمیدم کی رسیدم و رفتم داخل کلاس همه داشتن پچ پچ میکردن یعنی چخبره؟دارن درباره کیم تهیونگ حرف میزنن؟ای...ولش کن
رفتم نشستم سره جام بغل میرا...
*:هایییی
+:سلام
*:دیشب خوب خوابیدی
+:شاید
(علامت استاد ^)
^:خب بچه ها بیاین با دانشجوی جدید آشنا شیم...بیا تو
که وقتی وارد شد همه دخترا چشاشون برق زد و ای و وایشون شروع شد(منظور اینه که از جذابیتش همه میگفتن واییییی چقد جذابه🥲)
&:وای خدا
٪:شبیه ببر هاس
◇:چه جذابه
[:خیلی کشندس
#:عرررر
○:الانه که غش کنمممم...
_:سلام اسم من کیم تهیونگه "سرد"
همه:جیغ
^:خب بچه ها ساکت باشین تهیونگ بغل جونگ کوک"اشاره میکنه"جای خالی هست بشین اونجا
تهیونگ ویو"
بغل همون پسره که اسمش جونگ کوک بود نوشتم که دستش رو آورد جلو
×:من جعون جونگ کوکم
دستم رو گذاشتم تو دستش
_:خوشبختم
×:همچنین
و دیگه به درس گوش دادیم
بعد کلاس"
×:میشه ته ته صدات کنم؟
_:ام...باشه
×:خب ته ته بیا بریم با دوستم اشنات کنم
_:بریم
***
×:خب این جیمینه
=:سلام
_:سلام
=:عه تهیونگ
_:جیمین!؟
=:چطوری داش
_:آخه اینجا؟
×:وایسا وایسا...شما همو میشناسین؟
_:ام...
=:خب شرکت پدرامون باهم قرار داد بستن
×:اها...
_:بچه ها میاین بریم کافه تریا
=×:بریم
داشتیم میرفتیم که
دیگه خسته شدمممم
بایییییی👁👄👁
(خب بریم شروع کنیم)
اسمش کیم تهیونگه"
***
+"ایممم آشنا میزنه"
***
*"ببینم نکنه چیزی بین شما هس😆"
***
+"نه اسکل منظورم اینه که یه جایی شنیدم"
***
*"اها😐...منو باش فکر کردم از سینگلی در اومدی"
***
+"😐"
***
*"خب من دیگه برم"
***
+"اوک بای"
***
*"بای"
***
گوشیو گذاشتم کنار و به پهلو خوابیدم و با خودم فکر کردم این اسم رو کجا شنیدم...حالا ولش بخوابم فعلا
دیگه کم کم چشام سنگین شد و...سیاهی...
فردا صب"
دوباره این آلارم مردهشور صدا داد و از خواب هفت پادشاه بیدارم کرد
قطش کردم و به سمت دستشویی هجوم بردم و کارای مربوطه رو کردم و لباسم رو پوشیدم و کتونی های جدیدمو برداشتم و رفتم پایین بعد از صبح بخیر گفتن و صبحانه خوردن دوباره دوان دوان رفتم دانشگاه کل راه تو فکر این بودم که اون دانشجوی جدید چجوریه که نفهمیدم کی رسیدم و رفتم داخل کلاس همه داشتن پچ پچ میکردن یعنی چخبره؟دارن درباره کیم تهیونگ حرف میزنن؟ای...ولش کن
رفتم نشستم سره جام بغل میرا...
*:هایییی
+:سلام
*:دیشب خوب خوابیدی
+:شاید
(علامت استاد ^)
^:خب بچه ها بیاین با دانشجوی جدید آشنا شیم...بیا تو
که وقتی وارد شد همه دخترا چشاشون برق زد و ای و وایشون شروع شد(منظور اینه که از جذابیتش همه میگفتن واییییی چقد جذابه🥲)
&:وای خدا
٪:شبیه ببر هاس
◇:چه جذابه
[:خیلی کشندس
#:عرررر
○:الانه که غش کنمممم...
_:سلام اسم من کیم تهیونگه "سرد"
همه:جیغ
^:خب بچه ها ساکت باشین تهیونگ بغل جونگ کوک"اشاره میکنه"جای خالی هست بشین اونجا
تهیونگ ویو"
بغل همون پسره که اسمش جونگ کوک بود نوشتم که دستش رو آورد جلو
×:من جعون جونگ کوکم
دستم رو گذاشتم تو دستش
_:خوشبختم
×:همچنین
و دیگه به درس گوش دادیم
بعد کلاس"
×:میشه ته ته صدات کنم؟
_:ام...باشه
×:خب ته ته بیا بریم با دوستم اشنات کنم
_:بریم
***
×:خب این جیمینه
=:سلام
_:سلام
=:عه تهیونگ
_:جیمین!؟
=:چطوری داش
_:آخه اینجا؟
×:وایسا وایسا...شما همو میشناسین؟
_:ام...
=:خب شرکت پدرامون باهم قرار داد بستن
×:اها...
_:بچه ها میاین بریم کافه تریا
=×:بریم
داشتیم میرفتیم که
دیگه خسته شدمممم
بایییییی👁👄👁
۳.۲k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.