🍷پارت85🍷
🍷پارت85🍷
"میسو"
_بس کن جون کوک
کوک از حرکت وایساد و اروم از روم بلند شد منم سریع بلند شدم کمرم بد درد گرفته بود لبو گوشم زخمی شده بود
_اینجا چه خبره
به دختری که داشت داد میزد نگاه کردم سنش کم بود
_کی گفت بیای تو لونا
%نمیومدم که به مارت ادامه بدی اره
_به تو هیچ ربطی نداره
دختره که اسمش لونا بود برگشت سمتم
%از اینجا گمشو دختره هرزه
توهینش برام اهمیت نداشت خواستم برم که کوک داد زد
_جرئت داری برو
خب متاسفانه من امروز جرئتم زیاد شده پس دوییدم و رفتم بیرون اون دختره داشت داد میزد و من فقط میدوییدم از اون کلاپ لعنتی اومدم بیرون و دوییدم
یکم که دور شدم وایسادم تا نفس بگیرم
نباید میومدم
سرمو چرخوندم که چشمم خورد به تلفن عمومی رفتم سمتش و شماره مامان و گرفتم
دستام میلرزید
صدای غمگینشو شنیدم گریم گرفت
_الو
+مامان
_میسو خودتی وای خدایا ممنون میسو خودتی دخترم
+ا...اره مامان خودمم
_وای خدای من کجایی دخترم چیشده جرا صدات اینطوریه
داشت گریه میکرد
+مامان من باید زود برم فقط خوب به حرفام گوش کن من حالم خوبه نگرانم نباشین فقط فعلا نمیتونم برگردم خونه
_اخه چرا
+یه کار نیمه تموم دارم اما زود تمومش میکنم و میام قول میدم
_چه کاری اخه یهو کجا رفتی
+میام برات هنه چیو تعریف میکنم خیلی طولانیه و قراره طولانی ترم بشه نگرانم نباشین نه تو نه بابا
_زود برگرد خیلی دلم برات تنگ شده
+منم مامان زود میام فقط بدون خیلی دوستتون دارم هم ترو هم بابارو
_ماهم خیلی دوست داریم دخترم
گریش شدت گرفت و قلب منم بیشتر تیر کشید
+من باید برم مامان عاشقتم
قبل اینکه حرف بزنه تلفونو گذاشتم اشکام سر میخورد تملم مسیر خونرو میدوییدم وقتی رسیدم سریع یه لیوان اب خوردم
استرس کل وجودمو گرفته بود
کوک منو دید و منو زندم نمیزاره مطمئنم
حالا چیکار کنم
بگم نمیخواستم فرار کنم حرفمو باور نمیکنه اگرم باور کنه میفهمه که قصدم این بود به شخصیتاش نزدیک بشم در هر صورت منو میکشه
حالا چیکار کنم
گوشم میسوخت و لبم نبض میزد
اگه اون دختره نمیومد چه بلایی سرم میاورد فقط مطمئتم که دیگه نمیخوام به این شخصیتش نزدیک بشم
از استرس زیاد کل شبو بیدار موندم
حتی نمیتونستم بخوابم ساعت سه بعد از ظهر بود و هنوز کوک نیومده بود دست و پاهام یخ شده بود
ترس
زیادی داشتم
بی قرار بودم در صدا خورد که شروع کردم به لرزیدن...
هر چی بیشتر بزارم بیشتر میرید تو خماااری🤣🤣😜😜💖💖💖💖💖💖
"میسو"
_بس کن جون کوک
کوک از حرکت وایساد و اروم از روم بلند شد منم سریع بلند شدم کمرم بد درد گرفته بود لبو گوشم زخمی شده بود
_اینجا چه خبره
به دختری که داشت داد میزد نگاه کردم سنش کم بود
_کی گفت بیای تو لونا
%نمیومدم که به مارت ادامه بدی اره
_به تو هیچ ربطی نداره
دختره که اسمش لونا بود برگشت سمتم
%از اینجا گمشو دختره هرزه
توهینش برام اهمیت نداشت خواستم برم که کوک داد زد
_جرئت داری برو
خب متاسفانه من امروز جرئتم زیاد شده پس دوییدم و رفتم بیرون اون دختره داشت داد میزد و من فقط میدوییدم از اون کلاپ لعنتی اومدم بیرون و دوییدم
یکم که دور شدم وایسادم تا نفس بگیرم
نباید میومدم
سرمو چرخوندم که چشمم خورد به تلفن عمومی رفتم سمتش و شماره مامان و گرفتم
دستام میلرزید
صدای غمگینشو شنیدم گریم گرفت
_الو
+مامان
_میسو خودتی وای خدایا ممنون میسو خودتی دخترم
+ا...اره مامان خودمم
_وای خدای من کجایی دخترم چیشده جرا صدات اینطوریه
داشت گریه میکرد
+مامان من باید زود برم فقط خوب به حرفام گوش کن من حالم خوبه نگرانم نباشین فقط فعلا نمیتونم برگردم خونه
_اخه چرا
+یه کار نیمه تموم دارم اما زود تمومش میکنم و میام قول میدم
_چه کاری اخه یهو کجا رفتی
+میام برات هنه چیو تعریف میکنم خیلی طولانیه و قراره طولانی ترم بشه نگرانم نباشین نه تو نه بابا
_زود برگرد خیلی دلم برات تنگ شده
+منم مامان زود میام فقط بدون خیلی دوستتون دارم هم ترو هم بابارو
_ماهم خیلی دوست داریم دخترم
گریش شدت گرفت و قلب منم بیشتر تیر کشید
+من باید برم مامان عاشقتم
قبل اینکه حرف بزنه تلفونو گذاشتم اشکام سر میخورد تملم مسیر خونرو میدوییدم وقتی رسیدم سریع یه لیوان اب خوردم
استرس کل وجودمو گرفته بود
کوک منو دید و منو زندم نمیزاره مطمئنم
حالا چیکار کنم
بگم نمیخواستم فرار کنم حرفمو باور نمیکنه اگرم باور کنه میفهمه که قصدم این بود به شخصیتاش نزدیک بشم در هر صورت منو میکشه
حالا چیکار کنم
گوشم میسوخت و لبم نبض میزد
اگه اون دختره نمیومد چه بلایی سرم میاورد فقط مطمئتم که دیگه نمیخوام به این شخصیتش نزدیک بشم
از استرس زیاد کل شبو بیدار موندم
حتی نمیتونستم بخوابم ساعت سه بعد از ظهر بود و هنوز کوک نیومده بود دست و پاهام یخ شده بود
ترس
زیادی داشتم
بی قرار بودم در صدا خورد که شروع کردم به لرزیدن...
هر چی بیشتر بزارم بیشتر میرید تو خماااری🤣🤣😜😜💖💖💖💖💖💖
۶۵.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.