پارت۱۰
پارت۱۰
داستان:اولین روزی که باهاش آشنا شدم.
از اینجا مونده بودیم:[مدیر:از فردا کارتون رو شروع می کنید،پس حاظر شید برا فیلم رومانتیک 💗🫂.]
|فردا|
تهیونگ:سلام. ا/ت:سلام آماده ای برا فیلم؟
تهیونگ خندید.
ا/ت:چرا میخندی،من اصلا آماده نیستم.
تهیونگ:راستش منم مثل شما استرس دارم.
ا/ت:خب شما چند ساله بازیگرین؟تا حالا چندتا فیلم بازی کردین؟
تهیونگ:توی خیالاتش میگه/یا خدا فک کنم اصلا منو نمی شناسه من هم خواننده و هم بازیگر آخه من یه جورایی معروفم چرا منو نمی شناسه؟/
تهیونگ:خب نه منم اولین باره دارم بازی میکنم\دروغ گفت\.
ا/ت:آهان. تهیونگ:این چقدر خله😂.
ا/ت:چی ببخشید چیزی گفتین؟
تهیونگ:نه هیچی هیچی داشتم با خودم صحبت میکردم.
ا/ت:آهان باشه.
قسمت بعدی خیلی خوبه اصلا از دستش ندین.💗
حمایت یادتون نره🫂🥺💗
داستان:اولین روزی که باهاش آشنا شدم.
از اینجا مونده بودیم:[مدیر:از فردا کارتون رو شروع می کنید،پس حاظر شید برا فیلم رومانتیک 💗🫂.]
|فردا|
تهیونگ:سلام. ا/ت:سلام آماده ای برا فیلم؟
تهیونگ خندید.
ا/ت:چرا میخندی،من اصلا آماده نیستم.
تهیونگ:راستش منم مثل شما استرس دارم.
ا/ت:خب شما چند ساله بازیگرین؟تا حالا چندتا فیلم بازی کردین؟
تهیونگ:توی خیالاتش میگه/یا خدا فک کنم اصلا منو نمی شناسه من هم خواننده و هم بازیگر آخه من یه جورایی معروفم چرا منو نمی شناسه؟/
تهیونگ:خب نه منم اولین باره دارم بازی میکنم\دروغ گفت\.
ا/ت:آهان. تهیونگ:این چقدر خله😂.
ا/ت:چی ببخشید چیزی گفتین؟
تهیونگ:نه هیچی هیچی داشتم با خودم صحبت میکردم.
ا/ت:آهان باشه.
قسمت بعدی خیلی خوبه اصلا از دستش ندین.💗
حمایت یادتون نره🫂🥺💗
۱۷.۷k
۲۰ دی ۱۴۰۱