تو مال منی پارت ۶۹

که یهو با حرفی که زد چشمام اندازه کاسه بزرگ شدن

کوک : من .... من دوست دارم ا.ت

ا.ت : (شک )

کوک : میدونم یهویی شد ولی تو این چند روز نمی‌دونم چرا ولی حس مالکیت روت دارم حس میکنم در کنار تو شاد تر هستم و اینکه انگار بدون تو نفسم بریده هروقت میبینم غیر از من با پسر دیگه ای هستی عصبی میشم اصلا کنترلم دست خودم نیست

ا.ت : ( خنده ) جونگ کوک خیلی بامزه ای همه اینا شوخی بود دیگه مثل اون سری تو ماشین که گفتی 😂

کوک :( فیس جدی به خودش گرفت )

ا.ت : (خندش بند اومد ) یعنی واقعانی داری این رو میگی

کوک : من سر همچین مسئله مهمی با کسی شوخی ندارم

ا.ت : الان من چی بگم ( شک)

کوک : (زانو زد جلو ا.ت ) لازم نیست چیزی بگی من بهت فرصت میدم که فکر کنی و جوابت رو بهم بگی من تا قیامت منتظرت میمونم

ا.ت : اگر جوابم نه بود چی

کوک : تو تا آخر پیش من هستی تو تا آخر عمر مال منی و چه جوابت نه باشه چه اره تو پیش من میمونی

ویو کوک

نمی‌دونستم چی بگم ولی حرف دلمو زدم من واقعا ا.ت رو دوست دارم من اون حرف هارو زدم که همین جوری باشه ولی انگار اختیار زبونم دست قلبم بود و داشت همه چیزایی که درش بود رو به ا.ت می‌گفت من قبول کرده بودم که ا.ت رو دوست دارم خیلی هم دوسش دارم
بعد از اون حرف ها رفتم شرکت برای انجام کارها تا شب

پایان ویو کوک

ویو ا.ت

وقتی کوک اون حرف هارو بهم زد خیلی خیلی از درون خوشحال شده بودم قلبم تند تند میزد و انگار داشت از دهنم میومد بیرون درسته من عاشق کوک شده بودم نمی‌دونم کی این اتفاق افتاد ولی من از فردی که متنفر بودم و حالم ازش بهم میخورد خوشم اومده و عاشقش شدم نمی‌دونستم جواب چی باید بهش بدم پس به گفته خودش بهم وقت داد تا جوابش رو بدم من باشد کوک رو تست کنم که مطمئن شم که بهم پشت نمیکنه


از زبان راوی

ا.ت تا آخر شب فقط به حرف های کوک و درخواستی که کوک بهش داده بود فکر میکرد دوست داشت بهش بگه منم دوست دارم ولی میترسید که کوک بهش پشت کنه پس میخواست کوک رو امتحان کنه زنگ زد به دوسش که یه پارتی مختلط بزاره و یونا هم اونجا باشه چون میدونست یونا به کوک کرم می‌ریزه ودختر های دیگه هم هستن خودش هم با تغییر چهره می‌تونست کوک رو تست کنه پس با دوستش برنامه ریزی کرد که چی کارا باید بکنن


ویو شب وقتی که کوک اومد

کوک : سلام من اومدم

ا.ت : سلام کوک خوش اومدی بیا بشین

کوک : بوی خوبی میاد اجوما چی درست کردی

ا.ت : اجوما رفته مرخصی

کوک : ولی من بهش مرخصی ندادم که

ا.ت : میدونم خودم بهش دادم دخترش عروسیش هست روش نمیشد به تو بگه برای همین به من گفت

کوک : آها

ا.ت : برای همین من غذا درست کردم

کوک : این مهربونیت دل من رو برد ( نگاه جذابیت )

ا.ت : ( گونه هایش سرخ شد ) بیا بشین غذا بخور

که یهو .....
دیدگاه ها (۳۱)

تو مال منی پارت ۷۰

تو مال منی پارت ۷۱

تو مال منی

تو مال منی

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط