مافیای من
#مافیای_من
P:19
(ویو ا.ت)
عصبی به سمتمون قدم برداشت که فلیکس هل شده از روی تاب بلند شد و ازم فاصله گرفت
با هر قدم که بهم نزدیک میشد قلبم با سرعت بیشتری به سینم میکوبید
انگار میخاست از سینم در بیادو فرار کنه
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو رویه هم فشار دادم
دقیقا روبروم قرار گرفت
هنوزم اون غرور رو توی چشماش میدیدم
غروری که منو یاد اولین دیدارمون مینداخت
این غرورش باعث تمام اتفاقاتی بود که سرم
اومده بود
من برای شکوندنش به اینجا اومدم
نفس عمیقی کشیدم و به چهره ای که بعد ۱۰ سال شکننده شده بود زول زدم
چشمای پف کردش
صورت رنگ پریدش
بدن لاغرش
ولی واقعا دلیل همه ی اینا من بودم؟
اون واقعا دوسم داشت؟
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که صداش ریشه ی افکارم و پاره کرد
هیونجین: هنوزم ضعیفی
با حرفش چشمام گرد شد
انتظار این حرفو نداشتم ولی بلافاصله تعجبم جاشو به عصبانیت داد
با اخم بهش زول زدن و قبل اینکه بخواد ادامه بده گفتم
ا.ت: ضعیف؟مثل اینکه فکر میکنی من هنوزم یه دختر ساده لوحم؟
خنده ی هیستریکی کردم و ادامه دادم
ا.ت: هنوزم توی گذشته گیر کردی؟ اون ا.ت مرده! با من جدید آشنا شو
میتونستم تعجبو توی چهرش ببینم
اره خب
بعد 10 سال برگشتم و حالا باهاش همچین رفتاری دارم
دوسم داره؟
چقدر احمق بودم که همچین فکری کردم
اون هنوزم همون حروم زاده ی قبله
انتظار تغییر داشتم؟
واقعا که
پایان پارت ۱۹😪
P:19
(ویو ا.ت)
عصبی به سمتمون قدم برداشت که فلیکس هل شده از روی تاب بلند شد و ازم فاصله گرفت
با هر قدم که بهم نزدیک میشد قلبم با سرعت بیشتری به سینم میکوبید
انگار میخاست از سینم در بیادو فرار کنه
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو رویه هم فشار دادم
دقیقا روبروم قرار گرفت
هنوزم اون غرور رو توی چشماش میدیدم
غروری که منو یاد اولین دیدارمون مینداخت
این غرورش باعث تمام اتفاقاتی بود که سرم
اومده بود
من برای شکوندنش به اینجا اومدم
نفس عمیقی کشیدم و به چهره ای که بعد ۱۰ سال شکننده شده بود زول زدم
چشمای پف کردش
صورت رنگ پریدش
بدن لاغرش
ولی واقعا دلیل همه ی اینا من بودم؟
اون واقعا دوسم داشت؟
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که صداش ریشه ی افکارم و پاره کرد
هیونجین: هنوزم ضعیفی
با حرفش چشمام گرد شد
انتظار این حرفو نداشتم ولی بلافاصله تعجبم جاشو به عصبانیت داد
با اخم بهش زول زدن و قبل اینکه بخواد ادامه بده گفتم
ا.ت: ضعیف؟مثل اینکه فکر میکنی من هنوزم یه دختر ساده لوحم؟
خنده ی هیستریکی کردم و ادامه دادم
ا.ت: هنوزم توی گذشته گیر کردی؟ اون ا.ت مرده! با من جدید آشنا شو
میتونستم تعجبو توی چهرش ببینم
اره خب
بعد 10 سال برگشتم و حالا باهاش همچین رفتاری دارم
دوسم داره؟
چقدر احمق بودم که همچین فکری کردم
اون هنوزم همون حروم زاده ی قبله
انتظار تغییر داشتم؟
واقعا که
پایان پارت ۱۹😪
۸.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.