the building infogyg پارت69
#the_building_infogyg #پارت69
رکسانا
از.دیشب با اخلاق مزخرفش که سرد
بود کنار اومدم.چون دلیلش فهمیدم و
نیازی به بد.بودن باهاش نداشتم
لباسم پوشیدم رفتم پایین خوب هنوز
نیومده پس یکم باید لطفش جبران
کنم که رفتم تو آشپز خونه شروع کردم
به پنکیک آماده کردن تموم شدش با آب
پرتغال گذاشتم رومیز و خودمم منتظر
نشستم اومد پایین با کرواتش درگیر
بود خندیدم یادم اومد.همیشه رزا
براش درست میکرد رفتم سمتش
کرواتشو درست کردم
تهیونگ:ممنونم
من:خواهش میشه ته
تهیونگ:الآن چی صدام کردی؟!
من:آم معذرت آخه اسمت خیلی
طولانیه برای همون
تهیونگ:باشه اشکالی نداره ولی تو
دانشکده سعی کن به این اسم صدام
نکنی
با ذوق کلمو تکون دادم نشست پایی
میز نگاهی کرد
ته:ممنونم اما من آب پرتغال نمیخورم
حداقل آلان نه پیشکار
پیشکار:بله جناب کیم
ته:لطفا لیوان منو بیارین
اوه یادم رفته بود لیوان سر کشید
من:رزا نمیخورد برای همون فک کردم
ته:میدونم رزا برای اینکه تو اون آزمون
ها شرکت کنه به خودش سختی میداد
من:که اینطور
ته:خوشمزه بود ممنون خوب بلند
شو.بریم
من:باشه
کیفمو برداشتم سوار ماشین شدیم
من:اونقدرام که فک میکردم دلگیر نیس
ته:خوبه که دیدگاهت داره عوض میشه
از ماشین اومدیم بیرون رفتم سمت
بچه ها دیدم قش قش.میخندن
من:به چی میخندین هن؟!
آچا:هیچی داریم برایی شهربازی برنامه
میچینیم
من:وییی جدی کی
سوک:معلوم نیس.هنوز درضمن من باید
یه کاری بکنم تا بعد بریم
من:چی؟!
آچا:این دیگه راز گل من ااا ریتسکا بیا
ریتسکا شرمنده اومد سمتمون لبخندی
زدیم
من:سلام خانوم چطوری
ریتسکا:خوبم..معذ..
آچا:به جان چنگیز خان چلاغ معذرت
بخوایی میزنم صدایی خفاش بدی
***///***///***
تهیونگ
خندیدم و.چیزی بهش نگفتم
جیهوپ:آره بایدبرنده بشیم مثل همیشه
من:برم یه سر به اسامی بزنم
رفتم پایی تابلو اعلانات اسمارو نگاهی
کردم هیچی نبود عجیبه!
من:پایی اعلانات اسم نبود فک.کنم
مسابقه برگزار میکنن برای فهمیدنش
چان:که اینطور پس باید به هر حال
بریم شاید دخترا انتخاب بشن
بک:درسته حالا ولش کنین بریم سر
کلاس
یونگ:استاد اعصاب خورد کن اره
خدایا نمیخوام
من:وای نه اونه نه خدایا
رکسانا
از.دیشب با اخلاق مزخرفش که سرد
بود کنار اومدم.چون دلیلش فهمیدم و
نیازی به بد.بودن باهاش نداشتم
لباسم پوشیدم رفتم پایین خوب هنوز
نیومده پس یکم باید لطفش جبران
کنم که رفتم تو آشپز خونه شروع کردم
به پنکیک آماده کردن تموم شدش با آب
پرتغال گذاشتم رومیز و خودمم منتظر
نشستم اومد پایین با کرواتش درگیر
بود خندیدم یادم اومد.همیشه رزا
براش درست میکرد رفتم سمتش
کرواتشو درست کردم
تهیونگ:ممنونم
من:خواهش میشه ته
تهیونگ:الآن چی صدام کردی؟!
من:آم معذرت آخه اسمت خیلی
طولانیه برای همون
تهیونگ:باشه اشکالی نداره ولی تو
دانشکده سعی کن به این اسم صدام
نکنی
با ذوق کلمو تکون دادم نشست پایی
میز نگاهی کرد
ته:ممنونم اما من آب پرتغال نمیخورم
حداقل آلان نه پیشکار
پیشکار:بله جناب کیم
ته:لطفا لیوان منو بیارین
اوه یادم رفته بود لیوان سر کشید
من:رزا نمیخورد برای همون فک کردم
ته:میدونم رزا برای اینکه تو اون آزمون
ها شرکت کنه به خودش سختی میداد
من:که اینطور
ته:خوشمزه بود ممنون خوب بلند
شو.بریم
من:باشه
کیفمو برداشتم سوار ماشین شدیم
من:اونقدرام که فک میکردم دلگیر نیس
ته:خوبه که دیدگاهت داره عوض میشه
از ماشین اومدیم بیرون رفتم سمت
بچه ها دیدم قش قش.میخندن
من:به چی میخندین هن؟!
آچا:هیچی داریم برایی شهربازی برنامه
میچینیم
من:وییی جدی کی
سوک:معلوم نیس.هنوز درضمن من باید
یه کاری بکنم تا بعد بریم
من:چی؟!
آچا:این دیگه راز گل من ااا ریتسکا بیا
ریتسکا شرمنده اومد سمتمون لبخندی
زدیم
من:سلام خانوم چطوری
ریتسکا:خوبم..معذ..
آچا:به جان چنگیز خان چلاغ معذرت
بخوایی میزنم صدایی خفاش بدی
***///***///***
تهیونگ
خندیدم و.چیزی بهش نگفتم
جیهوپ:آره بایدبرنده بشیم مثل همیشه
من:برم یه سر به اسامی بزنم
رفتم پایی تابلو اعلانات اسمارو نگاهی
کردم هیچی نبود عجیبه!
من:پایی اعلانات اسم نبود فک.کنم
مسابقه برگزار میکنن برای فهمیدنش
چان:که اینطور پس باید به هر حال
بریم شاید دخترا انتخاب بشن
بک:درسته حالا ولش کنین بریم سر
کلاس
یونگ:استاد اعصاب خورد کن اره
خدایا نمیخوام
من:وای نه اونه نه خدایا
۴.۳k
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.