دختر اجاره ای 🕸🖤
دختر اجاره ای 🕸🖤
𝐩𝐚𝐫 ³⁰
𝒓𝒆𝒏𝒕 𝒈𝒊𝒓𝒍
تهیونگ:منم عاشقتم..
رفتن بیمارستان و برگشتن
شرکت تهیونگ توی کار مد و فشن بود و جنی باید کار
های طراحی رو چک میکرد ولی یه مشکلی داشتن
اونا نتونستن مدل پیدا کنن
تهیونگ و جنی رفتن خونه ی تهیونگ و تنها شدن
تهیونگ با نگران دور خونه رو راه میرفت و با خودش حرف میزد
تهیونگ: یعنی واقعا هیچ کس با شرکت کار نمیکنه..
ناسلامتی بزرگ ترین شرکت مد و فشن هستیم..
همینجور که راه میرفت خورد به جنی و افتادن روی مبل
نوک بینی شون روی هم بود و مستقیم به چشم هم نگاه میکردن
تهیونگ زمزمه کرد: راستی امروز بهت نگفته بودم که
چقدر توی این لباس جذاب شدی؟
تهیونگ دستای جنی رو بالا برد و با دو دستش نگه
داشت(عکس طوری که دستاشو گرفت اسلاید دوعه)
از اونجایی که روی جنی بود میتونست ضربان قلبشو حس کنه
طوری که تند تند میزد اونو اغوا میکرد
وقتی جنی با چشمای متعجب و درشت شده بهش نگاه میکرد
قلب اونو به تپش مینداخت
سرشو آروم به گردن جنی نزدیک کرد و گردنشو
گرفت(ینی با دهن زیباش گرفت.. اره😐🤣)
بعد چند دقیقه کوتاه همو بوسیدن و خستگیاشون در رفت
نشستن و به هم نگاه میکردن
تهیونگ دستشو گذاشت دور کمر جنی و به خودش نزدیکش کرد
که جنی یه فکری به ذهنش رسید
صورتش حالت هیجان زده گرفت و به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ: داری به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟
𝐩𝐚𝐫 ³⁰
𝒓𝒆𝒏𝒕 𝒈𝒊𝒓𝒍
تهیونگ:منم عاشقتم..
رفتن بیمارستان و برگشتن
شرکت تهیونگ توی کار مد و فشن بود و جنی باید کار
های طراحی رو چک میکرد ولی یه مشکلی داشتن
اونا نتونستن مدل پیدا کنن
تهیونگ و جنی رفتن خونه ی تهیونگ و تنها شدن
تهیونگ با نگران دور خونه رو راه میرفت و با خودش حرف میزد
تهیونگ: یعنی واقعا هیچ کس با شرکت کار نمیکنه..
ناسلامتی بزرگ ترین شرکت مد و فشن هستیم..
همینجور که راه میرفت خورد به جنی و افتادن روی مبل
نوک بینی شون روی هم بود و مستقیم به چشم هم نگاه میکردن
تهیونگ زمزمه کرد: راستی امروز بهت نگفته بودم که
چقدر توی این لباس جذاب شدی؟
تهیونگ دستای جنی رو بالا برد و با دو دستش نگه
داشت(عکس طوری که دستاشو گرفت اسلاید دوعه)
از اونجایی که روی جنی بود میتونست ضربان قلبشو حس کنه
طوری که تند تند میزد اونو اغوا میکرد
وقتی جنی با چشمای متعجب و درشت شده بهش نگاه میکرد
قلب اونو به تپش مینداخت
سرشو آروم به گردن جنی نزدیک کرد و گردنشو
گرفت(ینی با دهن زیباش گرفت.. اره😐🤣)
بعد چند دقیقه کوتاه همو بوسیدن و خستگیاشون در رفت
نشستن و به هم نگاه میکردن
تهیونگ دستشو گذاشت دور کمر جنی و به خودش نزدیکش کرد
که جنی یه فکری به ذهنش رسید
صورتش حالت هیجان زده گرفت و به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ: داری به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟
۹.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.