چند پارتی کوک. ( ۸ )
چند پارتی کوک. ( ۸ )
( ویو ا/ت )
بعد از چند دقیقه دیک بزرگشو واردم کرد که بعد از چند راند تونستم دخترونگیمو از دست بدم دیگه تبدیل به یه زن شدم تبدیل شدن به چیزی که فقط اجباری بوده و هیچ عشقی توش نیست
چقدر بده که کسی که باکره گیتو ازت گرفته هیچ حسی بهت نداره بعد چند دقیقه مایعی توم حس کردم که نشون میداد دیگه باید با پرده و دختر بودنم خدافظی کنم کامشو ریخت توم و ازم کشید بیرون فقط یه شلوارک پوشید و کنارم دراز کشید با هزار بدبختی پاشدم و لباس زیرامو پوشیدم که صداش درامد
_من بهت اجازه دادم لباس بپوشی
لونا : کوک آخه
_هییش بیا اینجا
رفتم سمتش که دستمو کشید و افتادم رو تخت از پشت بغلم کرد و دستاشو دور دلم پیچید و با آرومی دستشو رو شکم لختم میکشید و ماساژ میداد کم کم دیگه چشمام سنگین شدو به خواب رفتم
( صبح )
چشمامو باز کردم که دیدم کوک نیست رفتم سمت دستشویی و امدم بیرون بخاطر رابطه خشن جونگ گوک که دیشب باهام داشت دلم بد جور درد میکرد رفتم پایین که دیدم اجوما داشت میزو میچید
اجوما : صبح بخیر خانم بفرمایین سر میز
لونا : ممنون اجوما
لونا : ببخشید نمیدونی ارباب کجاس
اجوما : ایشون تو اتاق کارشون هستن
لونا : ممنون
رفتم نشستم سر میز که کوک هم آمد نشست روبه روم از اینکه بخام تو چشاش نگاه کنم خجالت میکشیدم بعد صبحونه رفتم تو اتاقمون و با گوشیم ور رفتم حوصلم سر رفته بود از پنجره اتاق نگاهی به حیاط عمارت انداختم که بادیگاردا جلو در بودن چشمم خورد به به سگ که داشت تو حیاط میدوید از اونجایی که عاشق سگم یواشکی بدون اینکه کسی بفهمه رفتم سمت حیاط که با وارد شدنم اون سگه امد سمتم و دورم چرخید
لونا : هی من زیاد نمیتونم بدوعم
( چند دقیقه بعد )
انقد بازی کردیم و دویدیم که خسته شدیم رو چمنای حیاط دراز کشیدم که دیدم کوک با داد عصبی داره صدام میزنه
_لونا ( داد )
لونا : بله
_مگه من بهت اجازه دادم که پاتو گذاشتی تو حیاط ( داد و عصبی )
+( سرشو میندازه پایین )
_جواب منو بده ( عصبی )
+کوک من حوصلم سررفته بود
_چرا بدون اجازه ی من امدی تو حیاط ها ( داد )
لونا : کوک من......
_حرفی نشنوم گمشو برو تو ( عصبی )
با ترس رفتم داخل و میخواستم برم تو اتاق مشترکمون که باز صداش درامد
_چند دقیقه بعد تو اتاق کارم باش اگه نیای به نفعته........
نظراتونو بگین راجب این فیک
( ویو ا/ت )
بعد از چند دقیقه دیک بزرگشو واردم کرد که بعد از چند راند تونستم دخترونگیمو از دست بدم دیگه تبدیل به یه زن شدم تبدیل شدن به چیزی که فقط اجباری بوده و هیچ عشقی توش نیست
چقدر بده که کسی که باکره گیتو ازت گرفته هیچ حسی بهت نداره بعد چند دقیقه مایعی توم حس کردم که نشون میداد دیگه باید با پرده و دختر بودنم خدافظی کنم کامشو ریخت توم و ازم کشید بیرون فقط یه شلوارک پوشید و کنارم دراز کشید با هزار بدبختی پاشدم و لباس زیرامو پوشیدم که صداش درامد
_من بهت اجازه دادم لباس بپوشی
لونا : کوک آخه
_هییش بیا اینجا
رفتم سمتش که دستمو کشید و افتادم رو تخت از پشت بغلم کرد و دستاشو دور دلم پیچید و با آرومی دستشو رو شکم لختم میکشید و ماساژ میداد کم کم دیگه چشمام سنگین شدو به خواب رفتم
( صبح )
چشمامو باز کردم که دیدم کوک نیست رفتم سمت دستشویی و امدم بیرون بخاطر رابطه خشن جونگ گوک که دیشب باهام داشت دلم بد جور درد میکرد رفتم پایین که دیدم اجوما داشت میزو میچید
اجوما : صبح بخیر خانم بفرمایین سر میز
لونا : ممنون اجوما
لونا : ببخشید نمیدونی ارباب کجاس
اجوما : ایشون تو اتاق کارشون هستن
لونا : ممنون
رفتم نشستم سر میز که کوک هم آمد نشست روبه روم از اینکه بخام تو چشاش نگاه کنم خجالت میکشیدم بعد صبحونه رفتم تو اتاقمون و با گوشیم ور رفتم حوصلم سر رفته بود از پنجره اتاق نگاهی به حیاط عمارت انداختم که بادیگاردا جلو در بودن چشمم خورد به به سگ که داشت تو حیاط میدوید از اونجایی که عاشق سگم یواشکی بدون اینکه کسی بفهمه رفتم سمت حیاط که با وارد شدنم اون سگه امد سمتم و دورم چرخید
لونا : هی من زیاد نمیتونم بدوعم
( چند دقیقه بعد )
انقد بازی کردیم و دویدیم که خسته شدیم رو چمنای حیاط دراز کشیدم که دیدم کوک با داد عصبی داره صدام میزنه
_لونا ( داد )
لونا : بله
_مگه من بهت اجازه دادم که پاتو گذاشتی تو حیاط ( داد و عصبی )
+( سرشو میندازه پایین )
_جواب منو بده ( عصبی )
+کوک من حوصلم سررفته بود
_چرا بدون اجازه ی من امدی تو حیاط ها ( داد )
لونا : کوک من......
_حرفی نشنوم گمشو برو تو ( عصبی )
با ترس رفتم داخل و میخواستم برم تو اتاق مشترکمون که باز صداش درامد
_چند دقیقه بعد تو اتاق کارم باش اگه نیای به نفعته........
نظراتونو بگین راجب این فیک
۲۱.۵k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.