لجبازی های عاشقانه پارت

لجبازی های عاشقانه( پارت۴)
صبح
سر فرصت رسیدم شرکت و رفت بالا پشت میزم بودم که تلفن زنگ خورد و یک دختر خیلی لوس گفت
دختر . ببخشید اونجا شرکت ... هست
* بله امری داشتید
دختر . برای خرید برخی از محصولاتتون میخوایم بیایم میشه بگید کی میتونیم بیام
* خب وقت ها تا سه هفته دیگه خالی نمیشه و سرمون حسابی شلوغه میشه اسمتون و شمارتون رو بگید تا بنویسم  و سرفرصت بهتون وقت قرار ملاقات بدم
دختر . بله حتما من لانا هستم و شمارم .... هست
* ممنون حتما باهاتون تماس میگیرم
گوشی رو قطع کردم دستمو روی میز گذاشتم و سرمو رو دستام گذاشتم که یهو گوشیم زنگ خورد
نگاهی به صفحه گوشی کردم مامانم بود جواب دادم
* بله مادر
م . ا.ت شب بیا اینجا خواستگار داری دخترم
* هوف باشه مامان خدافظ
گوشیو قطع کردم و دوباره سرمو گذاشتم رو دستام که دوباره گوشیم زنگ خورد
* وای دیگه کیه
نگاهی به صفحه گوشیم انداختم جونگ کوک بود جواب دادم
* الو داداش چیه
د . آ.ت شنیدی امشب خواستگار داری
* اره
د . لطفا باهاشون خوش رفتار باش
* باشه خدافظ
هوف چرا اینقدر همه عجیب شدن یهو مگه خواستگارم کیه
سه ساعت بعد
رفتم دم اتاق تهیونگ در زدم ولی جواب نداد که یهو جونگیون از پشتم امد و گفت
ج . تهیونگ یک ساعت پیش رفت
* خب منم کار دارم باید برم  اگه یه وقت امد بهش بگو رفتم
ج . باشه خدافظ
* خدافظ
رفتم خونه و یک لباس از توکمدم برداشتم و پوشیدم میکاپ کردم و امدم بیرون راننده دم در منتظر بود سوار شدم و راه افتادم
دیدگاه ها (۳۳)

لجبازی های عاشقانه( پارت۵)رسیدم به عمارت و زنگ زدم اجوما درو...

لجبازی های عاشقانه( پارت ۶)فردا صبح بیدار شدم و کارامو انجام...

لجبازی های عاشقانه (پارت۳)شب خداروشکر ساعت ۸ بود و تهیونگ نت...

لجبازی های عاشقانه (پارت۲)اخرای شب بود و تهیونگ بهم گفته بود...

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 29د. باشه بگوجی. بهش مشکوک شدم فکر می...

#invisiblelovePart_1صبح بود ، تازه بیدار شده بودم و رو تخت ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط