شیطان ( پارت هفتم)
شیطان ( پارت هفتم)
م/ا : چیشده؟ چرا گریه میکنی؟!
ا/ت : ( نفس نفس )
م/ا : بیا پایین یه آبی به صورتت بزن....خوای دیدی! ( رفت)
ا/ت : ( نفس عمیق) الان چیکار کنم ، بابام که حرفم رو باور نمیکنه ، ولی اون یارو گفت باید از این خونه بریم! نکنه همون شیطانه؟! پس آدمای دیگه بخاطر همین از این خونه کوفتی رفتن! حق داشتم واقعا!
ولی به هر حال من بد ترین روز رو داشتم و امیدوارم چیزه دیگه ای ن*رینه تو حالم(🗿)
رفتم پایین ، سمت دستشویی...دیگه جرعت نداشتم به آیینه نگاه کنم و سریع صورتمو شستمو و رفتم صبحانه بخورم.
م/ا : حالت بهتره عزیزم؟
ا/ت : آره مامان...خوبم!
م/ا : خیلی خب....ببین عزیزم اگر اتفاقی افتاده میتونی به من بگی، من مادرتم و درکت میکنم!
ا/ت : ( لبخند ) میدونم!
م/ا : حالا هم صبحانتو بخور...داره سرد میشه!
ا/ت : چشم...
بعد از صبحانه خوردن رفتم تو اتاقم و کتاب رو پیدا کردم و شروع به خوندن بقیه صفحاتش کردم ، درباره انواع شیطان ها نوشته شده بود، که چطوری ازشون دوری کنیم!
همینجور که داشتم میخوندم یه صفحه دیدم که از پیشت آیینه یکی با قیافه ترسناک و دقیقا با همون مشخصات دیدم...با خودم گفتم شاید این شیطان این خونس...منم تمام نوشته هاشو خوندم ، نوشته بود: برای جلوگیری از شیطان های سایه باید تمام آیینه های خونه رو روشون پارچه بکشید، مخصوصا اگر کتار تخت یا روبه روی تخت باشن....چون این شیطان از ساعت ۳ شب از طریق آیینه وارد دنیای انسان ها میشن!
بعد از خوندن نوشته ها سریع آیینه ای که کنار تختم بود رو رو باهمون پارچه کشیدم روش !
ا/ت : هوففف...امیدوارم امشب شب آرومی باشه!
بچه ها بنظرتون شیطان سایه کیه؟
🗿🦋
م/ا : چیشده؟ چرا گریه میکنی؟!
ا/ت : ( نفس نفس )
م/ا : بیا پایین یه آبی به صورتت بزن....خوای دیدی! ( رفت)
ا/ت : ( نفس عمیق) الان چیکار کنم ، بابام که حرفم رو باور نمیکنه ، ولی اون یارو گفت باید از این خونه بریم! نکنه همون شیطانه؟! پس آدمای دیگه بخاطر همین از این خونه کوفتی رفتن! حق داشتم واقعا!
ولی به هر حال من بد ترین روز رو داشتم و امیدوارم چیزه دیگه ای ن*رینه تو حالم(🗿)
رفتم پایین ، سمت دستشویی...دیگه جرعت نداشتم به آیینه نگاه کنم و سریع صورتمو شستمو و رفتم صبحانه بخورم.
م/ا : حالت بهتره عزیزم؟
ا/ت : آره مامان...خوبم!
م/ا : خیلی خب....ببین عزیزم اگر اتفاقی افتاده میتونی به من بگی، من مادرتم و درکت میکنم!
ا/ت : ( لبخند ) میدونم!
م/ا : حالا هم صبحانتو بخور...داره سرد میشه!
ا/ت : چشم...
بعد از صبحانه خوردن رفتم تو اتاقم و کتاب رو پیدا کردم و شروع به خوندن بقیه صفحاتش کردم ، درباره انواع شیطان ها نوشته شده بود، که چطوری ازشون دوری کنیم!
همینجور که داشتم میخوندم یه صفحه دیدم که از پیشت آیینه یکی با قیافه ترسناک و دقیقا با همون مشخصات دیدم...با خودم گفتم شاید این شیطان این خونس...منم تمام نوشته هاشو خوندم ، نوشته بود: برای جلوگیری از شیطان های سایه باید تمام آیینه های خونه رو روشون پارچه بکشید، مخصوصا اگر کتار تخت یا روبه روی تخت باشن....چون این شیطان از ساعت ۳ شب از طریق آیینه وارد دنیای انسان ها میشن!
بعد از خوندن نوشته ها سریع آیینه ای که کنار تختم بود رو رو باهمون پارچه کشیدم روش !
ا/ت : هوففف...امیدوارم امشب شب آرومی باشه!
بچه ها بنظرتون شیطان سایه کیه؟
🗿🦋
۲۲.۱k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.