خان زاده پارت49
#خان_زاده #پارت49
دستش آروم شکمم و نوازش کرد و گفت
_یعنی حامله ت کردم این بار؟اگه میدونستم زنمی سری های قبلی به خودم سختی نمیدادم که مبادا حامله بشی.
دستم و روی گونه ش گذاشتم و گفتم
_امیدوارم بچه م به شما نره.
ابرو بالا انداخت و گفت
_که این طور؟دوست نداری منو؟
معنادار نگاهش کردم و پرسیدم
_با چند تا دختر بودید تا حالا؟
همچنانی که شکمم و نوازش میکرد جواب داد
_دختر؟با یه دونه دختر بودم اونم تو...
پوزخندی زدم و گفتم
_چه طور حاضر شدید با زنایی که قبل شما با چند نفر دیگه بودن وارد رابطه بشید؟
_تو خودت چه طوری حاضر شدی الان زیر من باشی؟
_من مجبورم.
اخم ریزی کرد و گفت
_فکر کن مجبور نباشی. میری؟
_بدون مکث...
اخماش بیشتر در هم رفت.. ولو شد روی تخت و گفت
_پاشو شام آماده کن ضعف کردم.
انگار پرویی اون به منم سرایت کرده بود که گفتم
_چرا نمیرید به همون دوست دختراتون بگید براتون غذا درست کنن؟
_دارم به تو میگم آیدا خانوم..مگه دوست دخترم نبودی؟پاشو...
مثل خودش صاف دراز کشیدم و گفتم
_خستم.
_خستت کردم؟
🍁 🍁 🍁
دستش آروم شکمم و نوازش کرد و گفت
_یعنی حامله ت کردم این بار؟اگه میدونستم زنمی سری های قبلی به خودم سختی نمیدادم که مبادا حامله بشی.
دستم و روی گونه ش گذاشتم و گفتم
_امیدوارم بچه م به شما نره.
ابرو بالا انداخت و گفت
_که این طور؟دوست نداری منو؟
معنادار نگاهش کردم و پرسیدم
_با چند تا دختر بودید تا حالا؟
همچنانی که شکمم و نوازش میکرد جواب داد
_دختر؟با یه دونه دختر بودم اونم تو...
پوزخندی زدم و گفتم
_چه طور حاضر شدید با زنایی که قبل شما با چند نفر دیگه بودن وارد رابطه بشید؟
_تو خودت چه طوری حاضر شدی الان زیر من باشی؟
_من مجبورم.
اخم ریزی کرد و گفت
_فکر کن مجبور نباشی. میری؟
_بدون مکث...
اخماش بیشتر در هم رفت.. ولو شد روی تخت و گفت
_پاشو شام آماده کن ضعف کردم.
انگار پرویی اون به منم سرایت کرده بود که گفتم
_چرا نمیرید به همون دوست دختراتون بگید براتون غذا درست کنن؟
_دارم به تو میگم آیدا خانوم..مگه دوست دخترم نبودی؟پاشو...
مثل خودش صاف دراز کشیدم و گفتم
_خستم.
_خستت کردم؟
🍁 🍁 🍁
۶.۵k
۰۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.