اورا

🔹 #او_را... (۱۲۶)





ابروهاش رو انداخت بالا



- اینم مسخره بازی جدیدته؟؟



-مممـ...مگه چیکار کردم؟؟😓



- بیا برو تو خونه تا بفهمی چیکار کردی!



آب دهنم رو قورت دادم و با ترس نگاهش کردم.



- گفتم گمشو تو خونه تا صدام بالا نرفته! 😠



در ماشین رو بستم و رفتم تو خونه. مغزم قفل کرده بود و نمیدونستم باید چیکار کنم!



مامان که انگار قبل از ما رسیده بود و با خستگی روی مبل ولو شده بود، با دیدنم چشماش گرد شد و سیخ ایستاد !



جلوی در ایستادم و زل زدم بهش، که بابا از پشت هلم داد و وارد خونه شدم. مامان اومد جلوتر و سرتا پام رو نگاه کرد.


- این چیه ترنم!؟



💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
http://az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-صد-و-بیست-و-ششم/
دیدگاه ها (۱)

🔹 #او_را... (۱۲۷)- از همون اول میفهمیدم یه الدنگ از حماقتت ...

🔹 #او_را... (۱۲۸)صبح با صدای زنگ گوشیم ،چشمام رو باز کردم ....

🔹 #او_را... (۱۲۵)زهرا که تو جمعیت گم شد ،ازشون فاصله گرفتم ...

🔹 #او_را... (۱۲۴)- فکر نمیکنی این ظلمه؟!- اگر جز این باشه، ...

عشق مافیا پارت*²*

#Gentlemans_husband#season_Third#part_269نگاهی به جونگکوک ان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط