عشق نه اجبار
عــشــق نــه اجــبــار
part 3
سوار لیمو*زین شدم بابا هنوز هم اینکه برای ثرو*تش چه اتفاقی افتاده رو قا*یم میکنه وقتی میگیم چه اتفاقی برای ثرو*تش افتاده فقط سکو*ت میکنه شـ*ـبی که داشت میرفت بوسان گفت زنگ میزنه همچی رو میگه چون فکر میکرد ته خطه می خواست واقعیت رو بگه ولی وقتی تهیونگ بد*هی ها رو داد بابام دیگه هیچی نگفت
راننده : رسیدیم خانم کیم
_با فامیلی تهیونگ صدام نزن بهم بگو خانم جئون تا عادت کنی
(فامیلی ات و پدرش جئون )
ات از لیموزین پیاده شدم
♡سلام ات وایی عروسیت عالی بود
♡سلام ات وایی عروسـ*ـیت عالی بود
◇شيطون ديشـ*ـب بعد عرو*سی چی شد؟
_هیچی میخواستی چی بشه
□تهیونگ برات لیمو*زین گرفتههه؟
_آره با یه راننده
♡ات معلومه تهیونگ دوست داره باهاش لج نکن
_کی دیدی من با کسی لج کنم
♡بگو کی ندیدیم
_خودتون هم میدونید چون بد*هی هامون رو داده دلیل نمیشه هر چی بگه بگم چشم
◇آدم مهربون و رمانتـ*ـیکی به نظر میرسید اذیتش نکن
_باشه باشه شما هم همش طرفد*اری تهیونگ رو کنید
◇دیشـ*ـب هیچ اتفاقی نیوفتاد ناسلامتی شب اول ازدوا*جتون بود روی یه تخـ*ـت خوابیـ*ـدین؟
_روی یه تخـ*ـت خوابید*یم ولی اتفاقی نیوفتاد تهیونگ گفت تا خودم نخوام کاری باهام نمیکنه
□واو چه رمانتـ*ـیک دقیقا مثل فیلم ها _این حرفای چرتو پرت جمع کنید بیاین بریم سر کلاس
بعد كلاس....
♡ات اونجا رو نگاه کن
◇اونون
_تهیونگه!
◇اینجا چیکار میکنه
♡خب معلومه اومده دنبال عشـ*ـقش
_بس کنید
□تو که همیشه خوشت میومد موقع برگشت با ماشین مدل بالا بیان دنبالت الان چته
_اونموقع فرق داشت من دوست دارم بابام با ماشین مدل بالا بیاد دنبالم نه تهیونگ
+سلام خانم مدرسه چطور بود؟ بفرمایید (داخل در ماشین رو باز میکنه )
ات
نگاه معنا داری به تهیونگ کردم ولی چون تقریبا کل دانشگاه میدونستند بابام ورشـ*ـکست شده میخواستم نشون بدم هنوز هم توی اوجم لبخـ*ـندی به تهیونگ زدم و سوار شدم
دخترا (دوستای ات) خیلی سعی کردن با دروغ ماجرا ورشکـ*ـستگی بابام رو بپوشونن ولی از یه جایی به بعد نتونستیم جلو بخش شدن واقعیت
رو بگیرن و همه فهمیدن
_امروز میخوام برم به خانوادم سر بزنم +باش مشکلی نیست میتونی بری
_اینو نگفتم که ازت اجازه بگیرم فقط گفتم که بدونی
ات:
تا رسیدم خونه خودم رو پرت کردم روی تخـ*ـت با همون لباس مدرسه خوابم برد تهیونگ:
وقتی خواب بود مثل فرشته ها بود،کاش بالاخره بفهمه چقدر دوسش دارم و حاضرم بخاطرش هرکاری بکنم
+بلند شو ساعت 5 شده مگه نمیخواستی بری پیش پدر و مادرت
_بیدارم چرا اینقدر سر وصدا میکنی
+بلند شو آماده شو میخوام برم بیرون سر راهم تورو هم میرسونم
آماده شدم و سوار ماشین تهیونگ شدم +بابات فکر نکنم توی سئول باشه
_دوباره رفته کجا
+مثل اینکه به مرغداری نیمه ساخته داشته، درسته؟
_آره ولی چون داییم نصف بد*هی ها رو داد بابام دادش به داییم
+یکی از طلبکارا که پو*ل قبول نمیکنه شکا*یت کرده تا مرغداری رو بیره
_اون که به نام داییمه چجور یه نفر دیگه میتونه ببرش
+وقتی حین ورشکـ*ـستگی اموا*ل به شخص دیگه ای داده بشن قرار داد باطـ*ـل حساب میشه مگر اینکه داییت بتونه ثابت کنه در ازا دادن طلـ*ـب های بابات مرغداری رو بهش دادن
_ممکنه مرغداری رو ببره؟
اون مرغداری آخرین امید بابامه اگه دست داییم باشه امن تره تا دست طلبکارا باشه
+نگران نباش داییت و بابات دارن مدرک آماده میکنن تا مرغداری دست طلبکارا نیوفته
_امکانش هست که موفق نشن؟
+هنوز معلوم نیست خب رسیدیم بعد شام میام دنبالت فعلا خدافظ بانو _اینجوری صدام نزننن خوشم نمیاد خدافظ
ات:
در ماشین رو محکم بستم
مات: سلام دخترم خوش اومدی
_وای سلام مامان
مات: سلام تو چرا فردای روز عروس*یت اومدی اینجا تهیونگ شاید خوشش نیاد
_مگه مهمه خوشش میاد یا نه مامان فعلا بیا، بجا حرف زدن در مورد شو*هر من در مورد شو*هرت و طلبکا*راش حرف بزنیم
مات: ات پدرت تو یه در*دسری افتاده که فکر نکنم حالا حالاها راحت بشه فکر هم نکنم کسی واقعا ثر*وتش رو برده باشه _مامان فایده نداره منم میرم بوسان
مات: تو براچی میخوای بری
_باید برم بفهمم واقعیت چیه بابا داره چی رو قایم میکنه این همه پو*ل رو چیکار کرده
ات: گوشیم رو ورداشتم و زنگ زدم به تهیونگ
_الو سلام تهیونگ
+سلام عزیزم کاری داشتی
_منکه گفتم بدم میاد اینجوری صدام کنی
+باشه به اعصابت مسلط باش کاری داشتی؟
_من فردا میخوام برم بوسان به رانندم بگ و آماده باشه
+تنهایی؟ اصلا چرا میخوای بری؟
_پس چی میخوام برم سر از کارا بابام در بیارم
+نمیشه که تنها بری
_گفتم که من از کسی هیچوقت اجازه نمیگیرم، هر کسی که میخواد باشه
(این پارت در کامنت پارت بعد گذاشته میشه)
support please 🎀💛
part 3
سوار لیمو*زین شدم بابا هنوز هم اینکه برای ثرو*تش چه اتفاقی افتاده رو قا*یم میکنه وقتی میگیم چه اتفاقی برای ثرو*تش افتاده فقط سکو*ت میکنه شـ*ـبی که داشت میرفت بوسان گفت زنگ میزنه همچی رو میگه چون فکر میکرد ته خطه می خواست واقعیت رو بگه ولی وقتی تهیونگ بد*هی ها رو داد بابام دیگه هیچی نگفت
راننده : رسیدیم خانم کیم
_با فامیلی تهیونگ صدام نزن بهم بگو خانم جئون تا عادت کنی
(فامیلی ات و پدرش جئون )
ات از لیموزین پیاده شدم
♡سلام ات وایی عروسیت عالی بود
♡سلام ات وایی عروسـ*ـیت عالی بود
◇شيطون ديشـ*ـب بعد عرو*سی چی شد؟
_هیچی میخواستی چی بشه
□تهیونگ برات لیمو*زین گرفتههه؟
_آره با یه راننده
♡ات معلومه تهیونگ دوست داره باهاش لج نکن
_کی دیدی من با کسی لج کنم
♡بگو کی ندیدیم
_خودتون هم میدونید چون بد*هی هامون رو داده دلیل نمیشه هر چی بگه بگم چشم
◇آدم مهربون و رمانتـ*ـیکی به نظر میرسید اذیتش نکن
_باشه باشه شما هم همش طرفد*اری تهیونگ رو کنید
◇دیشـ*ـب هیچ اتفاقی نیوفتاد ناسلامتی شب اول ازدوا*جتون بود روی یه تخـ*ـت خوابیـ*ـدین؟
_روی یه تخـ*ـت خوابید*یم ولی اتفاقی نیوفتاد تهیونگ گفت تا خودم نخوام کاری باهام نمیکنه
□واو چه رمانتـ*ـیک دقیقا مثل فیلم ها _این حرفای چرتو پرت جمع کنید بیاین بریم سر کلاس
بعد كلاس....
♡ات اونجا رو نگاه کن
◇اونون
_تهیونگه!
◇اینجا چیکار میکنه
♡خب معلومه اومده دنبال عشـ*ـقش
_بس کنید
□تو که همیشه خوشت میومد موقع برگشت با ماشین مدل بالا بیان دنبالت الان چته
_اونموقع فرق داشت من دوست دارم بابام با ماشین مدل بالا بیاد دنبالم نه تهیونگ
+سلام خانم مدرسه چطور بود؟ بفرمایید (داخل در ماشین رو باز میکنه )
ات
نگاه معنا داری به تهیونگ کردم ولی چون تقریبا کل دانشگاه میدونستند بابام ورشـ*ـکست شده میخواستم نشون بدم هنوز هم توی اوجم لبخـ*ـندی به تهیونگ زدم و سوار شدم
دخترا (دوستای ات) خیلی سعی کردن با دروغ ماجرا ورشکـ*ـستگی بابام رو بپوشونن ولی از یه جایی به بعد نتونستیم جلو بخش شدن واقعیت
رو بگیرن و همه فهمیدن
_امروز میخوام برم به خانوادم سر بزنم +باش مشکلی نیست میتونی بری
_اینو نگفتم که ازت اجازه بگیرم فقط گفتم که بدونی
ات:
تا رسیدم خونه خودم رو پرت کردم روی تخـ*ـت با همون لباس مدرسه خوابم برد تهیونگ:
وقتی خواب بود مثل فرشته ها بود،کاش بالاخره بفهمه چقدر دوسش دارم و حاضرم بخاطرش هرکاری بکنم
+بلند شو ساعت 5 شده مگه نمیخواستی بری پیش پدر و مادرت
_بیدارم چرا اینقدر سر وصدا میکنی
+بلند شو آماده شو میخوام برم بیرون سر راهم تورو هم میرسونم
آماده شدم و سوار ماشین تهیونگ شدم +بابات فکر نکنم توی سئول باشه
_دوباره رفته کجا
+مثل اینکه به مرغداری نیمه ساخته داشته، درسته؟
_آره ولی چون داییم نصف بد*هی ها رو داد بابام دادش به داییم
+یکی از طلبکارا که پو*ل قبول نمیکنه شکا*یت کرده تا مرغداری رو بیره
_اون که به نام داییمه چجور یه نفر دیگه میتونه ببرش
+وقتی حین ورشکـ*ـستگی اموا*ل به شخص دیگه ای داده بشن قرار داد باطـ*ـل حساب میشه مگر اینکه داییت بتونه ثابت کنه در ازا دادن طلـ*ـب های بابات مرغداری رو بهش دادن
_ممکنه مرغداری رو ببره؟
اون مرغداری آخرین امید بابامه اگه دست داییم باشه امن تره تا دست طلبکارا باشه
+نگران نباش داییت و بابات دارن مدرک آماده میکنن تا مرغداری دست طلبکارا نیوفته
_امکانش هست که موفق نشن؟
+هنوز معلوم نیست خب رسیدیم بعد شام میام دنبالت فعلا خدافظ بانو _اینجوری صدام نزننن خوشم نمیاد خدافظ
ات:
در ماشین رو محکم بستم
مات: سلام دخترم خوش اومدی
_وای سلام مامان
مات: سلام تو چرا فردای روز عروس*یت اومدی اینجا تهیونگ شاید خوشش نیاد
_مگه مهمه خوشش میاد یا نه مامان فعلا بیا، بجا حرف زدن در مورد شو*هر من در مورد شو*هرت و طلبکا*راش حرف بزنیم
مات: ات پدرت تو یه در*دسری افتاده که فکر نکنم حالا حالاها راحت بشه فکر هم نکنم کسی واقعا ثر*وتش رو برده باشه _مامان فایده نداره منم میرم بوسان
مات: تو براچی میخوای بری
_باید برم بفهمم واقعیت چیه بابا داره چی رو قایم میکنه این همه پو*ل رو چیکار کرده
ات: گوشیم رو ورداشتم و زنگ زدم به تهیونگ
_الو سلام تهیونگ
+سلام عزیزم کاری داشتی
_منکه گفتم بدم میاد اینجوری صدام کنی
+باشه به اعصابت مسلط باش کاری داشتی؟
_من فردا میخوام برم بوسان به رانندم بگ و آماده باشه
+تنهایی؟ اصلا چرا میخوای بری؟
_پس چی میخوام برم سر از کارا بابام در بیارم
+نمیشه که تنها بری
_گفتم که من از کسی هیچوقت اجازه نمیگیرم، هر کسی که میخواد باشه
(این پارت در کامنت پارت بعد گذاشته میشه)
support please 🎀💛
- ۹.۳k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط