Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۳9
+بیا دیگه
کوک با قیافه مشکوک به ماشین نگاه میکنه
-ا/ت...بیا عقب...
+چرا؟
-گفتم بیا عقب
تا سرتو برمیگردونی تا ببینی تو ماشین چیه یکی میکشونتت تو،شروع میکنی به جیغ زدن و لگد زدن به درش
کوک میدوه سمت ماشین و قبل اینکه حرکت کنه شیشه ماشینو میشکونه و دستشو میبره تو،توم دست کوک رو میبینی که داره دنبال قفل ماشین میگرده تا بازش کنه و دیگه لگد نمیزنی
ماشین شروع میکنه به حرکت و کوک وقتی اینو میفهمه میره رو سقف ماشین و سعی میکنه با لگد شیشه عقب ماشینو بشکونه،توم از چند تا چیزی که از تکواندو یاد گرفته بودی استفاده میکنی و اونی که تورو گرفته بود رو بیهوش میکنی و تنها کسی که میمونه رانندس،میری رو صندلی جلو میشینی و با دستات گردنشو سفت میگیری تا خفش کنی
کوک بالاخره موفق میشه بیاد تو،دستتو میگیره و میکشونتت عقب
-معلوم هست داری چیکار میکنی؟
+داشتم خودمو نجات میدادم
نگاه کردی به راننده و دیدی داره از توی داشبورد یه کلت برمیداره
کوک سرتو میزاره رو شونش و دستشو میزاره پشت سرت
-سفت بچسب
قبل اینکه چیزی بگی از ماشین میپره بیرون و روی آسفالت غلط میخورین،تنها کاری که اون لحظه میکنی بستن چشات و جیغ زدنه،بعد از اینکه غلط خوردنتون تموم میشه شل شدن دست کوک رو پشت سرت حس میکنی، اروم چشاتو باز میکنی و میبینی چشاش بسته شده و شل و ول افتاده رو آسفالت بازوشم زیر سرته
بعد از اینکه به خودت میای میبینی مردم دورتون جمع شدن،تا میای بلند شی سرت تیر میکشه و دوباره میفتی،آخرین چیزی که میبینی چهره خونی کوکه که از زیر سرش خون جاری شده
با صدای بوق دستگاه بیمارستان چشاتو باز میکنی و با سقف سفید بیمارستان روبرو میشی،یکم که میگذره میفهمی ماسک اکسیژن بهت وصل کردن و به دستات سرم و دستگاه نبض گیر و چیزای دیگه که تو ازشون سر در نمیاری،وقتی کامل هوشیاریتو بدست میاری یاد اتفاقاتی که افتاد میفتی و سعی میکنی از جات بلند شی که اینگوک متوجه میشه و میاد سمتت
~بالاخره بهوش اومدی....بلند نشو
دوباره دراز میکشی و ماسک اکسیژنو بر میداری
+کوک...اون کجاست؟ اون بیشتر از من آسیب دیده بود
~نگران نباش حالش خوبه
+باید برم ببینمش
~گفتن حالش خوبه،تو باید استراحت کنی،به وقتش خودم میبرمت ببینیش
اینگوک دوباره ماسکتو میزاره رو دهنت که هیونجو بدو بدو میاد سمتتون
#اینگوک.....کوک رو دارن میبرن ای سی یو
چشات گرد میشه و ضربان قلبت میره بالا برای همین صدای بوق دستگاه تند تر میشه،ماسکتو در میاری و به اینگوک نگاه میکنی
+تو که گفتی حالش خوبه
~گفتم،برای اینکه استرس الان برات خوب نیست،الانم دراز بکش
نگاه میکنی به هیونجو
+ینی چی که دارن میبرنش ای سی یو..
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۳9
+بیا دیگه
کوک با قیافه مشکوک به ماشین نگاه میکنه
-ا/ت...بیا عقب...
+چرا؟
-گفتم بیا عقب
تا سرتو برمیگردونی تا ببینی تو ماشین چیه یکی میکشونتت تو،شروع میکنی به جیغ زدن و لگد زدن به درش
کوک میدوه سمت ماشین و قبل اینکه حرکت کنه شیشه ماشینو میشکونه و دستشو میبره تو،توم دست کوک رو میبینی که داره دنبال قفل ماشین میگرده تا بازش کنه و دیگه لگد نمیزنی
ماشین شروع میکنه به حرکت و کوک وقتی اینو میفهمه میره رو سقف ماشین و سعی میکنه با لگد شیشه عقب ماشینو بشکونه،توم از چند تا چیزی که از تکواندو یاد گرفته بودی استفاده میکنی و اونی که تورو گرفته بود رو بیهوش میکنی و تنها کسی که میمونه رانندس،میری رو صندلی جلو میشینی و با دستات گردنشو سفت میگیری تا خفش کنی
کوک بالاخره موفق میشه بیاد تو،دستتو میگیره و میکشونتت عقب
-معلوم هست داری چیکار میکنی؟
+داشتم خودمو نجات میدادم
نگاه کردی به راننده و دیدی داره از توی داشبورد یه کلت برمیداره
کوک سرتو میزاره رو شونش و دستشو میزاره پشت سرت
-سفت بچسب
قبل اینکه چیزی بگی از ماشین میپره بیرون و روی آسفالت غلط میخورین،تنها کاری که اون لحظه میکنی بستن چشات و جیغ زدنه،بعد از اینکه غلط خوردنتون تموم میشه شل شدن دست کوک رو پشت سرت حس میکنی، اروم چشاتو باز میکنی و میبینی چشاش بسته شده و شل و ول افتاده رو آسفالت بازوشم زیر سرته
بعد از اینکه به خودت میای میبینی مردم دورتون جمع شدن،تا میای بلند شی سرت تیر میکشه و دوباره میفتی،آخرین چیزی که میبینی چهره خونی کوکه که از زیر سرش خون جاری شده
با صدای بوق دستگاه بیمارستان چشاتو باز میکنی و با سقف سفید بیمارستان روبرو میشی،یکم که میگذره میفهمی ماسک اکسیژن بهت وصل کردن و به دستات سرم و دستگاه نبض گیر و چیزای دیگه که تو ازشون سر در نمیاری،وقتی کامل هوشیاریتو بدست میاری یاد اتفاقاتی که افتاد میفتی و سعی میکنی از جات بلند شی که اینگوک متوجه میشه و میاد سمتت
~بالاخره بهوش اومدی....بلند نشو
دوباره دراز میکشی و ماسک اکسیژنو بر میداری
+کوک...اون کجاست؟ اون بیشتر از من آسیب دیده بود
~نگران نباش حالش خوبه
+باید برم ببینمش
~گفتن حالش خوبه،تو باید استراحت کنی،به وقتش خودم میبرمت ببینیش
اینگوک دوباره ماسکتو میزاره رو دهنت که هیونجو بدو بدو میاد سمتتون
#اینگوک.....کوک رو دارن میبرن ای سی یو
چشات گرد میشه و ضربان قلبت میره بالا برای همین صدای بوق دستگاه تند تر میشه،ماسکتو در میاری و به اینگوک نگاه میکنی
+تو که گفتی حالش خوبه
~گفتم،برای اینکه استرس الان برات خوب نیست،الانم دراز بکش
نگاه میکنی به هیونجو
+ینی چی که دارن میبرنش ای سی یو..
🍃🗿
۶.۹k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.