fake taehyung
fake taehyung
part*⁴⁴
ا/ت: خب بگو
تهیونگ: خیلی سال پیش که من بدنیا اومده بودم اخه من بچه کوچیکم
ا/ت: میدونم
تهیونگ: بابام که با دو زن ازدواج کرده بود یکیشون بچه دار نمیشه ولی مامان اصلی من دوتا بچه میاره و بعد دوباره بچه دار میشه و زن دوم بابام بابام رو مجبور میکنه که بچه رو به او بده اگه نداد همه چیزو از بابام میگیره بابام هم بچه رو میده به زنش و به مامانم میگه که بچه مرده
ا/ت: پس تهیونا چی؟
تهیونگ: بعد دیگه بچه دار شد
ا/ت: پس تو از کجا فهمیدی
تهیونگ: پدرم قبل از مرگش بهم گفت
ا/ت: پدرت چه ربطی به پدر و مادر من داره که میگی پدر تو کشته
تهیونگ: دکترش بودن
ا/ت: اوهمم
تهیونگ: چیشده چرا گریه میکنی
ا/ت: عزیزم خیلی سختی کشیدی تو زندگی خودتو مامانت
تهیونگ: قشنگم من تورو دارم انگار دنیا رو دارم
ا/ت: 😂
تهیونگ: فکرشو بکن اگه بچمون دختر باشه یه پسره بهش بگه مامانت پدرم کشته منم تورو گروگان میگیرم بعد عاشقش میشه بعد تو بهش اجازه میدی که باهم ازدواج کنن
ا/ت: زندگی خودمون نزار رو بچمون
تهیونگ: 😂😂
ا/ت: تو که دیگه زن نمیگیری
تهیونگ: نه ولی شاید گرفتم
ا/ت: اگه زن گرفتی خودمو بچه میریم..
تهیونگ: شوخی کردم
ا/ت: حالا ولش کن فک نکن یادم رفته تو اون اتاقه چه خبره
تهیونگ: میخوای ببینیش
ا/ت: اره
تهیونگ: باشه
درو باز کرد
ا/ت: اینجا کجاست
تهیونگ: خودمو مامان بزرگم درستش کردیم بعد گفت وقتی بزرگ شدی برای بچت
ا/ت: از بچگی بهت این حرفارو میزدن
تهیونگ: نه چند سال پیش تو دفترش دیدم
ا/ت: 😀
تهیونگ: ا/ت نظر تو مهمه میزاری این اتاق برای بچمون باشه
ا/ت: ها اره باشه
تهیونگ: مرسی مهربونم
#فیک
#سناریو
part*⁴⁴
ا/ت: خب بگو
تهیونگ: خیلی سال پیش که من بدنیا اومده بودم اخه من بچه کوچیکم
ا/ت: میدونم
تهیونگ: بابام که با دو زن ازدواج کرده بود یکیشون بچه دار نمیشه ولی مامان اصلی من دوتا بچه میاره و بعد دوباره بچه دار میشه و زن دوم بابام بابام رو مجبور میکنه که بچه رو به او بده اگه نداد همه چیزو از بابام میگیره بابام هم بچه رو میده به زنش و به مامانم میگه که بچه مرده
ا/ت: پس تهیونا چی؟
تهیونگ: بعد دیگه بچه دار شد
ا/ت: پس تو از کجا فهمیدی
تهیونگ: پدرم قبل از مرگش بهم گفت
ا/ت: پدرت چه ربطی به پدر و مادر من داره که میگی پدر تو کشته
تهیونگ: دکترش بودن
ا/ت: اوهمم
تهیونگ: چیشده چرا گریه میکنی
ا/ت: عزیزم خیلی سختی کشیدی تو زندگی خودتو مامانت
تهیونگ: قشنگم من تورو دارم انگار دنیا رو دارم
ا/ت: 😂
تهیونگ: فکرشو بکن اگه بچمون دختر باشه یه پسره بهش بگه مامانت پدرم کشته منم تورو گروگان میگیرم بعد عاشقش میشه بعد تو بهش اجازه میدی که باهم ازدواج کنن
ا/ت: زندگی خودمون نزار رو بچمون
تهیونگ: 😂😂
ا/ت: تو که دیگه زن نمیگیری
تهیونگ: نه ولی شاید گرفتم
ا/ت: اگه زن گرفتی خودمو بچه میریم..
تهیونگ: شوخی کردم
ا/ت: حالا ولش کن فک نکن یادم رفته تو اون اتاقه چه خبره
تهیونگ: میخوای ببینیش
ا/ت: اره
تهیونگ: باشه
درو باز کرد
ا/ت: اینجا کجاست
تهیونگ: خودمو مامان بزرگم درستش کردیم بعد گفت وقتی بزرگ شدی برای بچت
ا/ت: از بچگی بهت این حرفارو میزدن
تهیونگ: نه چند سال پیش تو دفترش دیدم
ا/ت: 😀
تهیونگ: ا/ت نظر تو مهمه میزاری این اتاق برای بچمون باشه
ا/ت: ها اره باشه
تهیونگ: مرسی مهربونم
#فیک
#سناریو
۳۹.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.