fake taehyung
fake taehyung
part*⁴³
حالم داشت کم کم بد میشد رفتم سمت تهیونگ
ا/ت: میشه بریم خونه
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: تروخدا بریم خونه مامانم داروهام اونجان
تهیونگ: باشه بیا بریم تو برو تو ماشین منم الان میام
ا/ت: باشه
تهیونگ: مامان ما دیگه میریم
م.ت: باشه
رفتیم
ا/ت: میرم وسایلم هم برمیدارم بریم خونه خودمون
تهیونگ: باشه
برگشتیم خونه
/: چه عجب پسر پیدات شد
ا/ت: سلام
/: تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: مشکل داری اومدم
تهیونا: با مامانم درست رفتار کن
/: دلم نمیخواد رفتار کنم چون به او ربطی نداره من هروقت دلم بخواد میام و الان دیگه کامل میخوام جمع کنم برم
/: میخواین جدا شین😏
تهیونگ: ا/ت حرفتو کامل نزدی
ا/ت: اها بله میخوایم از شما جدا شیم و خودمو تهیونگ بریم
&: میخوای پسرمو ازم جدا کنی
ا/ت: پسرت ههه😄
تهیونگ: قرار داد ما فقط تا ۲۲سالگی بود من الان ۲۳سالمه فقط برای ا/ت موندم
ا/ت: چه قرار دادی
تهیونگ: عشقم بعد برات توضیح میدم وسایلو جمع کن بریم یه خونه دیگه
ا/ت: باشه
یک ساعت بعد
تهیونگ: رسیدیم
ا/ت: این خونه جدیدمونه😀اشناست
تهیونگ: یادت رفته
ا/ت: چیو؟ اها یادم اومد همونجایی که گروگان گرفته بودیم
تهیونگ: اره😂
ا/ت: نخند بریم داخل
تهیونگ: اهم بریم
ا/ت: وقت نشد کامل ببینم پس الان میبینم
تهیونگ: چیو؟
ا/ت: خونه رو؟
تهیونگ: اها😶
رفتم خونه رو نگاه کردم
ا/ت: کدوم اتاق مونه
تهیونگ: این
ا/ت: اها پس این اتاق چیه چرا قفله؟
تهیونگ: ولش کن بعد بهت نشونت میدم
ا/ت: چیه؟ اها راستی قرار بود بهم بگی چرا تو با یه زن دیگه زندگی میکردی و نقش پسرش بودی؟
تهیونگ: بیا بشین بهت بگم
#فیک
#سناریو
part*⁴³
حالم داشت کم کم بد میشد رفتم سمت تهیونگ
ا/ت: میشه بریم خونه
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: تروخدا بریم خونه مامانم داروهام اونجان
تهیونگ: باشه بیا بریم تو برو تو ماشین منم الان میام
ا/ت: باشه
تهیونگ: مامان ما دیگه میریم
م.ت: باشه
رفتیم
ا/ت: میرم وسایلم هم برمیدارم بریم خونه خودمون
تهیونگ: باشه
برگشتیم خونه
/: چه عجب پسر پیدات شد
ا/ت: سلام
/: تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: مشکل داری اومدم
تهیونا: با مامانم درست رفتار کن
/: دلم نمیخواد رفتار کنم چون به او ربطی نداره من هروقت دلم بخواد میام و الان دیگه کامل میخوام جمع کنم برم
/: میخواین جدا شین😏
تهیونگ: ا/ت حرفتو کامل نزدی
ا/ت: اها بله میخوایم از شما جدا شیم و خودمو تهیونگ بریم
&: میخوای پسرمو ازم جدا کنی
ا/ت: پسرت ههه😄
تهیونگ: قرار داد ما فقط تا ۲۲سالگی بود من الان ۲۳سالمه فقط برای ا/ت موندم
ا/ت: چه قرار دادی
تهیونگ: عشقم بعد برات توضیح میدم وسایلو جمع کن بریم یه خونه دیگه
ا/ت: باشه
یک ساعت بعد
تهیونگ: رسیدیم
ا/ت: این خونه جدیدمونه😀اشناست
تهیونگ: یادت رفته
ا/ت: چیو؟ اها یادم اومد همونجایی که گروگان گرفته بودیم
تهیونگ: اره😂
ا/ت: نخند بریم داخل
تهیونگ: اهم بریم
ا/ت: وقت نشد کامل ببینم پس الان میبینم
تهیونگ: چیو؟
ا/ت: خونه رو؟
تهیونگ: اها😶
رفتم خونه رو نگاه کردم
ا/ت: کدوم اتاق مونه
تهیونگ: این
ا/ت: اها پس این اتاق چیه چرا قفله؟
تهیونگ: ولش کن بعد بهت نشونت میدم
ا/ت: چیه؟ اها راستی قرار بود بهم بگی چرا تو با یه زن دیگه زندگی میکردی و نقش پسرش بودی؟
تهیونگ: بیا بشین بهت بگم
#فیک
#سناریو
۵۳.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.