رمان دکتر رمانتیک من
•°رمان دکتر رمانتیک من •°
𝕡𝕒𝕣𝕥①④
#ییعلیز
ییعت:؛ بردمش تو اتاقش گذاشتمش رو تختش که یه دفعه ای دیدم یکی داره میاد سریع رفتم تو بالکن دیدم خاله شیما هستش خودمو قایک کردم تا منو نبینه
چند دقیقه بعد...
از خونه شون رفتم سوار ماشین شدم و رسیدم خونه خودمون
آتاکان: کجا بودی اقای دکترر؟
ییعت: یاابوالفضل ترسیدم بیشعور
آتاکان: ببین خودت درست حرف نمیزنی بعد به من میگه درست حرف بزن
ییعت: ببند برو بخواب
آتاکان: خفه
ییعت: هههههههه
ییعت:؛ رفتم تو اتاق تا بگیر بخوابم
فکرم پیشع لیزگه بود دختره بد جوری دل منو برده
آتاکان: ههه کی دلتو برده ییعت؟
ییعت: ای خدا لعنتت کنه یه در هم بلد نیستی بزنی؟؟
آتاکان : نه بعدشم بحث عوض نکن کی دلتو برده؟؟
ییعت: به تو چه
آتاکان: تف تو روحت
ییعت: گمشو بیرون
آتاکان : نگو من که میدونم عاشق لیزگه شدی ههههه
ییعت: برو بیرون تا خفه ات نکردم 😡
آتاکان: باشه بابا جوش نخور 😂
.
ییعت:؛ صبح شد بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم که برم به بیمارستان
از خونه رفتم بیرون دیدم لیزگه جلوی در مون وایساده
ییعت: سلام
لیزگه: سلام ییعت خوبی؟
ییعت: اره خوبم تو خوبی؟
لیزگه: اره خداروشکر
ییعت: منتظر یازگی و ایلول هستی!؟
لیزگه: اره میخوایم بریم جایی
یازگی و ایلول : اوه اوه چی میگید به هم؟
ییعت: هیچی بابا فقط دخترا دردسر واسه خودتون ایجاد نکنیدا
ایلول: اوکی
رفتیم بیرون که یه دفعی .....
#ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #ایلول_کاندمیر
𝕡𝕒𝕣𝕥①④
#ییعلیز
ییعت:؛ بردمش تو اتاقش گذاشتمش رو تختش که یه دفعه ای دیدم یکی داره میاد سریع رفتم تو بالکن دیدم خاله شیما هستش خودمو قایک کردم تا منو نبینه
چند دقیقه بعد...
از خونه شون رفتم سوار ماشین شدم و رسیدم خونه خودمون
آتاکان: کجا بودی اقای دکترر؟
ییعت: یاابوالفضل ترسیدم بیشعور
آتاکان: ببین خودت درست حرف نمیزنی بعد به من میگه درست حرف بزن
ییعت: ببند برو بخواب
آتاکان: خفه
ییعت: هههههههه
ییعت:؛ رفتم تو اتاق تا بگیر بخوابم
فکرم پیشع لیزگه بود دختره بد جوری دل منو برده
آتاکان: ههه کی دلتو برده ییعت؟
ییعت: ای خدا لعنتت کنه یه در هم بلد نیستی بزنی؟؟
آتاکان : نه بعدشم بحث عوض نکن کی دلتو برده؟؟
ییعت: به تو چه
آتاکان: تف تو روحت
ییعت: گمشو بیرون
آتاکان : نگو من که میدونم عاشق لیزگه شدی ههههه
ییعت: برو بیرون تا خفه ات نکردم 😡
آتاکان: باشه بابا جوش نخور 😂
.
ییعت:؛ صبح شد بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم که برم به بیمارستان
از خونه رفتم بیرون دیدم لیزگه جلوی در مون وایساده
ییعت: سلام
لیزگه: سلام ییعت خوبی؟
ییعت: اره خوبم تو خوبی؟
لیزگه: اره خداروشکر
ییعت: منتظر یازگی و ایلول هستی!؟
لیزگه: اره میخوایم بریم جایی
یازگی و ایلول : اوه اوه چی میگید به هم؟
ییعت: هیچی بابا فقط دخترا دردسر واسه خودتون ایجاد نکنیدا
ایلول: اوکی
رفتیم بیرون که یه دفعی .....
#ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #ایلول_کاندمیر
- ۱۳.۹k
- ۱۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط