★چند پارتی جیهوپ★
★چند پارتی جیهوپ★
"قاتل روانی"
♡به جیهوپ نمیخوره ولی شما تصورش کنید دیگه به من ربطی نداره😐♡
از ترس فقط داشتم میدویدم که یه وقت دستش بهم نرسه
اون یه قاتل روانیه...یه عاشق روانی!
فقط امیدوارم نتونه بهم برسه!
°°فلش بک°°
سفارش های مشتری ها رو آماده کردم و بردم سر میزشون
ات: بفرمایی....
"که کوبیدن در حرفم قطع شد....باز اون روانی پیداش شد"
هوپی: سلام چاگیا...حالت خوبه؟
ات: سلام و زهر ماررر.....مگه بهت نگفتم دیگه اینطرفا پیدات نشه؟
هوپی: چاگیااا....من تو رو دوست دارم....چطوری میگی ولت کنم برم؟
ات: آره تو منو دوست داری :]
هوپی: من به خاطر تو آدمای زیادی کشتم چاگی "پوزخند"
ات: جیهوپ مزخرف نگو من که میدونم الکی میگی
"که رئیسم اون اونجا"
رییس: اینجا چخبره؟
ات: ببخشید رئیس من الان حلش میکنم "تعظیم"
جیهوپ همین الان از اینجا میری بیرون فهمیدی یا نه؟ "آروم"
جیهوپ: امکان نداره چاگی
رئیس: آقا برو بیرون دیگه ما اینجا کار داریمااا "جدی"
جیهوپ: جدی میفرمایید؟ الان من هم نشونت میدم!
"جیهوپ یه چاقو در آورد و رفت تا رئیس رو بکشه سعی کردم جلوش رو بگیرم اما نمیشد و رفت یقهی رئیس رو گرفت و چاقو رو محکم فرو برد تو شکم رئیس هرکسی که اونجا بود از ترسش فرار کرد منم اونجا فقط جیغ میزدم و التماس میکردم"
ات: جیهوپ ولش کننن...ولش کننن غلط کرددد "داد"
جیهوپ: چاگی ساکت باش تا بتونم کارم رو درست انجام بدم!
"از ترس داشتم میمردم و سریع از کافه زدم بیرون"
°°پایان فلش بک°°
از شهر رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت کلبهی جنگلیم
حداقل اونجا نمیتونه منو پیدا کنه!
رسیدم و سریع پریدم تو خونه و درها رو قفل کردم
آنقدر ترسیده بودم که تند تند فقط داشتم نفس نفس میزدم
رفتم و خوابیدم رو تخت تا بتونم اتفاق امروز رو فراموش کنم
ولی چطوری؟ اون جلوی چشم من رئیسم رو کشت! الان دیگه کجا کار کنم و پول در بیارم؟ خدا لعنتت کنه جانگ هوسوک که این بلا ها رو سر من آوردی!
هنوز به اتفاق امروز فکر میکردم که صدایی از بیرون شنیدم!
خب امیدوارم تا اینجا از چند پارتی خوشتون اومده باشه
این فقط یه چندپارتی کوتاهه♡
ولی یه چیزی.....
انگار از فیک "دوستی فراتر از رویا" خوشتون نمیاد درسته؟
خوب من ادامش میدم ولی شماها هم حمایت کنید لطفا 💜
"قاتل روانی"
♡به جیهوپ نمیخوره ولی شما تصورش کنید دیگه به من ربطی نداره😐♡
از ترس فقط داشتم میدویدم که یه وقت دستش بهم نرسه
اون یه قاتل روانیه...یه عاشق روانی!
فقط امیدوارم نتونه بهم برسه!
°°فلش بک°°
سفارش های مشتری ها رو آماده کردم و بردم سر میزشون
ات: بفرمایی....
"که کوبیدن در حرفم قطع شد....باز اون روانی پیداش شد"
هوپی: سلام چاگیا...حالت خوبه؟
ات: سلام و زهر ماررر.....مگه بهت نگفتم دیگه اینطرفا پیدات نشه؟
هوپی: چاگیااا....من تو رو دوست دارم....چطوری میگی ولت کنم برم؟
ات: آره تو منو دوست داری :]
هوپی: من به خاطر تو آدمای زیادی کشتم چاگی "پوزخند"
ات: جیهوپ مزخرف نگو من که میدونم الکی میگی
"که رئیسم اون اونجا"
رییس: اینجا چخبره؟
ات: ببخشید رئیس من الان حلش میکنم "تعظیم"
جیهوپ همین الان از اینجا میری بیرون فهمیدی یا نه؟ "آروم"
جیهوپ: امکان نداره چاگی
رئیس: آقا برو بیرون دیگه ما اینجا کار داریمااا "جدی"
جیهوپ: جدی میفرمایید؟ الان من هم نشونت میدم!
"جیهوپ یه چاقو در آورد و رفت تا رئیس رو بکشه سعی کردم جلوش رو بگیرم اما نمیشد و رفت یقهی رئیس رو گرفت و چاقو رو محکم فرو برد تو شکم رئیس هرکسی که اونجا بود از ترسش فرار کرد منم اونجا فقط جیغ میزدم و التماس میکردم"
ات: جیهوپ ولش کننن...ولش کننن غلط کرددد "داد"
جیهوپ: چاگی ساکت باش تا بتونم کارم رو درست انجام بدم!
"از ترس داشتم میمردم و سریع از کافه زدم بیرون"
°°پایان فلش بک°°
از شهر رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت کلبهی جنگلیم
حداقل اونجا نمیتونه منو پیدا کنه!
رسیدم و سریع پریدم تو خونه و درها رو قفل کردم
آنقدر ترسیده بودم که تند تند فقط داشتم نفس نفس میزدم
رفتم و خوابیدم رو تخت تا بتونم اتفاق امروز رو فراموش کنم
ولی چطوری؟ اون جلوی چشم من رئیسم رو کشت! الان دیگه کجا کار کنم و پول در بیارم؟ خدا لعنتت کنه جانگ هوسوک که این بلا ها رو سر من آوردی!
هنوز به اتفاق امروز فکر میکردم که صدایی از بیرون شنیدم!
خب امیدوارم تا اینجا از چند پارتی خوشتون اومده باشه
این فقط یه چندپارتی کوتاهه♡
ولی یه چیزی.....
انگار از فیک "دوستی فراتر از رویا" خوشتون نمیاد درسته؟
خوب من ادامش میدم ولی شماها هم حمایت کنید لطفا 💜
۲۰.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.