مافیای عاشق من 🖤🌱
مافیای عاشق من 🖤🌱
پارت 27
همچنان جونگ کوک ویو:
امروز بیلیت برای امریکا دارم و الان دارم حاضر میشم که برم فرودگاه. یه تیشرت لانگ مشکی اسپرت با یه شلوار مشکی کارو پوشیدم و عطر سرد و شیرینم زدم و کلامم گذاشتم. رفتم فرودگاه و بیلیتمو تحویل دادمو سوار هواپیما شدم و رسیدم امریکا و اول یه سیمکارت گرفتم و به طرف خونه ی مامانم رفتم. زنگ درو زدم و درو باز کرد.
+سلام مامان چطوری؟ دلم برات تنگ شده بود.
^سلام.(سرد) این بود دختر نگه داشتنت؟ چرا اینجوری کردی با زندگیت؟
+(سرش پایین بود و بغض کرده بود) نمیدونم. میشه بیام تو.
^اره.
+بابا خونس؟
^ن
+میگم میش بغلم کنی؟پسرت بعد از مدت ها اومده یه روبوسی چیزی کن دیگ.
^اخ حواسم نبود.
لاریسا از اون ور داد زد و اومد گف
_مامان کی اومده دوساعته نمی......(با دیدن کوک حرفش قطع شد) ت... تو این.. جا چیکار میکنی؟
دویدم و سریع لاریسا رو محکم بغل کردم و گفتم
+دلم برات تنگ شده بود(بغض)
_وایسا ببینم اینحا چیکار میکنی؟
+اومدم بیبیمو ببرم.
_زرشک.
دوباره بغلش کردم. که تعجب کردم اونم بغلم کرد.
_میتونم بگم دلم برات تنگ شده بود. اما گمون نکن بخشیدمت. هر روز امارتو از جنی و جیمین میگرفتم و میگفتن بدتر شدی اما سادیسمت خوب شده. امیدوارم اینطوری باشه.
+اره کاملن درسته.
•سلام پسرم بعد از مدت راه گم کردی.
+سلام بابا این چ حرفیه(رف باباشو بغل کرد)
پارت 27
همچنان جونگ کوک ویو:
امروز بیلیت برای امریکا دارم و الان دارم حاضر میشم که برم فرودگاه. یه تیشرت لانگ مشکی اسپرت با یه شلوار مشکی کارو پوشیدم و عطر سرد و شیرینم زدم و کلامم گذاشتم. رفتم فرودگاه و بیلیتمو تحویل دادمو سوار هواپیما شدم و رسیدم امریکا و اول یه سیمکارت گرفتم و به طرف خونه ی مامانم رفتم. زنگ درو زدم و درو باز کرد.
+سلام مامان چطوری؟ دلم برات تنگ شده بود.
^سلام.(سرد) این بود دختر نگه داشتنت؟ چرا اینجوری کردی با زندگیت؟
+(سرش پایین بود و بغض کرده بود) نمیدونم. میشه بیام تو.
^اره.
+بابا خونس؟
^ن
+میگم میش بغلم کنی؟پسرت بعد از مدت ها اومده یه روبوسی چیزی کن دیگ.
^اخ حواسم نبود.
لاریسا از اون ور داد زد و اومد گف
_مامان کی اومده دوساعته نمی......(با دیدن کوک حرفش قطع شد) ت... تو این.. جا چیکار میکنی؟
دویدم و سریع لاریسا رو محکم بغل کردم و گفتم
+دلم برات تنگ شده بود(بغض)
_وایسا ببینم اینحا چیکار میکنی؟
+اومدم بیبیمو ببرم.
_زرشک.
دوباره بغلش کردم. که تعجب کردم اونم بغلم کرد.
_میتونم بگم دلم برات تنگ شده بود. اما گمون نکن بخشیدمت. هر روز امارتو از جنی و جیمین میگرفتم و میگفتن بدتر شدی اما سادیسمت خوب شده. امیدوارم اینطوری باشه.
+اره کاملن درسته.
•سلام پسرم بعد از مدت راه گم کردی.
+سلام بابا این چ حرفیه(رف باباشو بغل کرد)
۲.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.