نقاب عشق
نقاب عشق
#پارت۳۴
ا/ت:چرا باید من این بچه رو به خاطر تو از بین ببرم ؟...چرا من باید از آرزوم دست بکشم؟چرا ؟
تهیونگ: چون من روانیم ا/ت !من روانیم (گریه)
ا/ت:چی؟
تهیونگ: منم دوست دارم پدر بشم !دوست دارم بچم رو بغل کنم بهش غذا بدم و باهاش بخوابم ولی من روانیمممم(داد)
تهیونگ: میدونی که ممکنه بچمم مثل خودم روانی بشه ؟میدونی ؟
ا/ت:تهیونگ!....(سکوت).
تهیونگ: ا/ت لطفا به حرفم گوش کن خواهش میکنم ،خواهش میکنم
ا/ت:از کجا مطمئنی که این اتفاق میفته ؟
تهیونگ: چی ؟
ا/ت:از کجا مطمئنی که بچمون هم روانی میشه؟
تهیونگ: من...من
ا/ت:توی یه کتابی خوندم که میگفت "بعضی مواقع باید ریسک کرد و حقیقت رو پذیرفت"؛این حقیقت که بچمون هم قراره روانی بشه اصلا حتمی نیست
تهیونگ: چی ؟
ا/ت:اگه بچه مون سالم به دنیا بیا چی؟اصلا کلا بزاریم که بچه مون هم بیماری روانی داشته باشه اون که بد نیست،حتما سلاح بوده که بچمون اونجوری به دنیا اومده...بیا نیمه ی پر لیوان رو ببینیم تهیونگ.
تهیونگ: ا/ت ...چی میگی ؟
ا/ت:اینو میگم که بیا باهم این ریسک رو بپذیریم
تهیونگ: ولی ....
ا/ت:من گشنمه میرم غذا بخورم باییییییی
این دختر یه دنده و لجباز هم باشه در همون قدر منطقی و کیوته
"ویو چهار ماه بعد "
دکتر:خب خانوم ا/ت جواب سونگرافیتون اومد
تهیونگ: دکتر ؟!
دکتر:همسرتون یه دختر بارداره
تهیونگ: واقعا
ا/ت:میگم چرا اینقدر عاشق چیز های کیوت و صورتی شدم پس واسه این فندقم بود
تهیونگ: ممنون دکتر
دکتر:خواهش میکنم
ا/ت:اسمش رو میزارم ...(حرفش رو تموم نکرده بود که)
تهیونگ: آلیسا...
ا/ت:چی نه من میخوام اسمش جیان باشه
تهیونگ: آلیسا
ا/ت:یا کیم تهیونگ....
تهیونگ: جونممممممممم
ا/ت:اسم بچم جیانه ..خخخخ(خنده)
تهیونگ: باشه بابا
از بیمارستان خارج شدیم و به سمت مغازه ها رفتیم و شروع به خرید سیسمونی کردیم ؛ذوق داشتم ولی اون ته دلم یه حس بدی داشتم .بعد خرید به رستوران رفتیم
ادامه دارد
بچه ها من فردا براتون پنچ پارت میزارم
#پارت۳۴
ا/ت:چرا باید من این بچه رو به خاطر تو از بین ببرم ؟...چرا من باید از آرزوم دست بکشم؟چرا ؟
تهیونگ: چون من روانیم ا/ت !من روانیم (گریه)
ا/ت:چی؟
تهیونگ: منم دوست دارم پدر بشم !دوست دارم بچم رو بغل کنم بهش غذا بدم و باهاش بخوابم ولی من روانیمممم(داد)
تهیونگ: میدونی که ممکنه بچمم مثل خودم روانی بشه ؟میدونی ؟
ا/ت:تهیونگ!....(سکوت).
تهیونگ: ا/ت لطفا به حرفم گوش کن خواهش میکنم ،خواهش میکنم
ا/ت:از کجا مطمئنی که این اتفاق میفته ؟
تهیونگ: چی ؟
ا/ت:از کجا مطمئنی که بچمون هم روانی میشه؟
تهیونگ: من...من
ا/ت:توی یه کتابی خوندم که میگفت "بعضی مواقع باید ریسک کرد و حقیقت رو پذیرفت"؛این حقیقت که بچمون هم قراره روانی بشه اصلا حتمی نیست
تهیونگ: چی ؟
ا/ت:اگه بچه مون سالم به دنیا بیا چی؟اصلا کلا بزاریم که بچه مون هم بیماری روانی داشته باشه اون که بد نیست،حتما سلاح بوده که بچمون اونجوری به دنیا اومده...بیا نیمه ی پر لیوان رو ببینیم تهیونگ.
تهیونگ: ا/ت ...چی میگی ؟
ا/ت:اینو میگم که بیا باهم این ریسک رو بپذیریم
تهیونگ: ولی ....
ا/ت:من گشنمه میرم غذا بخورم باییییییی
این دختر یه دنده و لجباز هم باشه در همون قدر منطقی و کیوته
"ویو چهار ماه بعد "
دکتر:خب خانوم ا/ت جواب سونگرافیتون اومد
تهیونگ: دکتر ؟!
دکتر:همسرتون یه دختر بارداره
تهیونگ: واقعا
ا/ت:میگم چرا اینقدر عاشق چیز های کیوت و صورتی شدم پس واسه این فندقم بود
تهیونگ: ممنون دکتر
دکتر:خواهش میکنم
ا/ت:اسمش رو میزارم ...(حرفش رو تموم نکرده بود که)
تهیونگ: آلیسا...
ا/ت:چی نه من میخوام اسمش جیان باشه
تهیونگ: آلیسا
ا/ت:یا کیم تهیونگ....
تهیونگ: جونممممممممم
ا/ت:اسم بچم جیانه ..خخخخ(خنده)
تهیونگ: باشه بابا
از بیمارستان خارج شدیم و به سمت مغازه ها رفتیم و شروع به خرید سیسمونی کردیم ؛ذوق داشتم ولی اون ته دلم یه حس بدی داشتم .بعد خرید به رستوران رفتیم
ادامه دارد
بچه ها من فردا براتون پنچ پارت میزارم
۸.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.