بهشت من
بهشت من
پارت 44
دامون:
بعد از اینکه از پاسگاه امدم
باید الیا رو پیدا میکردم
نوید داشت زنگ میزد
دامون:بله نوید
نوید:دریا امده اینجا داره سرو صدا میکنه بیا اینجا
رفتم شرکت
دریا:الیا کجاست هان چرا فرار کرده؟
دامون:نمیدونم
دریا:خاک تو سرت
از دفتر رفت بیرون
نوید:میخوای چیکار کنی؟
دامون:نمیدونم
نوید هم از اتاق رفت بیرون که رفتم پیام خودم و الیا براش نوشتم
دامون:جوجم بهشت من با قران اون جوری که فکر میکنی نیست
براش فرستاد شاید نتزشو میکشیدم میومد
الیا:
رفتم نزدیک شدم
پرهام:الیا اینجا چیکار میکنی؟
الیا:از خونه فرار کردم
پرهام:به بابات گفتی
الیا:نه نگو خودم ارومشم برمیگردم....
داشتم با پرهام حرف میزدم که شکمم خیلی درد گرفت و افتادم روی زمین
الیا:اییییییی
پرهام:چیشده خوبی
الیا:پرهام خیلی شکمم درد میکنههه
انیسا:اقا پرهام باید الیا رو ببریم بیمارستان
پرهام منو بغل کرد گذاشت تو ماشین انیسا هم بغلم نشست میخواست زنگ بزنه خاله
الیا:انیسا زنگ نزن نگران میشه
خیلی درد داشتم رسیدیم بیمارستان پرهام منو بلند کرد برد تو بیمارستان
پرهام:پرستارررر(با صدای بلند)
پرستار:چیشده اقا
پرهام:دلش خیلی درد میکنه
پرستار زود منو برد
پرهام:
الان دو ساعت بود منو دوست الیا نشسته بودیم که دکتر امد بیرون
دکتر:شوهرش کیه ؟
پرهام:امممممم
انیسا:اینجا هستن (به پرهام اشاره میکنه)
دکتر:اقا تبریک میگم زن شما بارداره مبارک باشه
همین طوری مونده بودم یعنی الیا با دامون رابطه جنسی داشته
دکتر از بغلم رد شد که الیا رو اوردن از اتاق بیرون
الیا:پرهام چیشده؟(با بغض)
پرهام:تو بارداری(با عصبانیت)
الیا:واقعا(با خوشحالی)
خیلی حال بدی بود کسی که دوسش دارس از یه نفر دیگه باردار باشه....
پارت 44
دامون:
بعد از اینکه از پاسگاه امدم
باید الیا رو پیدا میکردم
نوید داشت زنگ میزد
دامون:بله نوید
نوید:دریا امده اینجا داره سرو صدا میکنه بیا اینجا
رفتم شرکت
دریا:الیا کجاست هان چرا فرار کرده؟
دامون:نمیدونم
دریا:خاک تو سرت
از دفتر رفت بیرون
نوید:میخوای چیکار کنی؟
دامون:نمیدونم
نوید هم از اتاق رفت بیرون که رفتم پیام خودم و الیا براش نوشتم
دامون:جوجم بهشت من با قران اون جوری که فکر میکنی نیست
براش فرستاد شاید نتزشو میکشیدم میومد
الیا:
رفتم نزدیک شدم
پرهام:الیا اینجا چیکار میکنی؟
الیا:از خونه فرار کردم
پرهام:به بابات گفتی
الیا:نه نگو خودم ارومشم برمیگردم....
داشتم با پرهام حرف میزدم که شکمم خیلی درد گرفت و افتادم روی زمین
الیا:اییییییی
پرهام:چیشده خوبی
الیا:پرهام خیلی شکمم درد میکنههه
انیسا:اقا پرهام باید الیا رو ببریم بیمارستان
پرهام منو بغل کرد گذاشت تو ماشین انیسا هم بغلم نشست میخواست زنگ بزنه خاله
الیا:انیسا زنگ نزن نگران میشه
خیلی درد داشتم رسیدیم بیمارستان پرهام منو بلند کرد برد تو بیمارستان
پرهام:پرستارررر(با صدای بلند)
پرستار:چیشده اقا
پرهام:دلش خیلی درد میکنه
پرستار زود منو برد
پرهام:
الان دو ساعت بود منو دوست الیا نشسته بودیم که دکتر امد بیرون
دکتر:شوهرش کیه ؟
پرهام:امممممم
انیسا:اینجا هستن (به پرهام اشاره میکنه)
دکتر:اقا تبریک میگم زن شما بارداره مبارک باشه
همین طوری مونده بودم یعنی الیا با دامون رابطه جنسی داشته
دکتر از بغلم رد شد که الیا رو اوردن از اتاق بیرون
الیا:پرهام چیشده؟(با بغض)
پرهام:تو بارداری(با عصبانیت)
الیا:واقعا(با خوشحالی)
خیلی حال بدی بود کسی که دوسش دارس از یه نفر دیگه باردار باشه....
۳.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.