فصلدو

#فصل_دو
#پارت_۲۸
_اون مگه دوستت نبود چرا همینجوری ولش کردی بین اون همه نره غول..؟.. ها؟... فقط از همچین ادم ظالمی مثل تو این کارها بعیده
تهیونگ: دهنتو میبندی یا با روش خودم ببندمش؟..
ایزول دستشو که روی شونم بود محکم تر کرد سرمو گذاشتم رو سینش و گریه هام رو خفه کردم!.. حالم از تهیونگ بهم میخورد مردک گنده.. ناسلامتی اربابه برای خودش تا دوتا بزن بهادر دید از ترس خودشو خیس کرد!. یعنی الان جانکوکی کجاست؟کاش میتونستم بازم اون چشمای خرگوشی شو ببینم کاش بازم کنارم بود و بهم حرفای قشنگ میزد!
*از زبان تهیونگ*
تا رسیدیم به عمارت دیدم میونگ خوابیده میخواستم برم جلو خودم بیدارش کنم اما منصرف شدم! روبه ایزول گفتم
_بیدارش کن منتظر چی هستی؟
ایزول: چـــ.. چشم ارباب
از ماشین پیاده شدم و دستمو کردم تو جیبم نفس عمیقی کشیدم و با خودم رفتم تو فکر..
من به دستت میارم میونگ!.. اگه من نتونم طی این مدت دوباره تورو عاشق خودم کنم کیم تهیونگ نیستم!
میونگ: من اینجا نمیام
ایزول: میونگا
برگشتم سمتشون میونگ دست به سینه ایستاده بود
_چیشده؟
میونگ نگاهش رو داد به یه جای نامعلوم
ایزول: آ... ارباب راستش... میونگ نمیخاد بیاد عمارت.
_نمیخواد؟... مگه دست خودشه؟
میونگ: پس دست کیه؟..
دست ایزول رو از روی شونه اش برداشت و چند قدمی اومد جلو
دیدگاه ها (۹)

#فصل_دو #پارت_۲۹ میونگ: بزار یچی رو از همین حالا بهت بگم کیم...

#فصل_دو #پارت_۳٠_پس چیه؟ میونگ: راستش... میترسم خدمتکارها فک...

#فصل_دو #پارت_۲۷ قهقه ای زد و شروع به دست زدن کرد+عجب مرد با...

#فصل_دو #پارت_۲۶ _بدون تو هیچ جا نمیرم! +تا ۳میشمرم فلنگو بب...

دنیایی دیگر پارت یک

WISH MEET YOUPART 12( چند ساعت بعد) میها. ( ومد تو آشپزخونه)...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط