رمان
#رمان
#چشمان_سیاه
#BTS
#part:۵
موتور رو روشن کردم و حرکت کردم سمتش بعد ۴۰ دقیقه رسیدم...در رو باز کردم وارد شدم
دیدم نشسته رو مبل داره با گوشیش بازی میکنه
بلا:من اومدم...وسیله هم اوردم
جیمین:عه گرسنمه چی اوردی با خودت؟
بلا:بیا ببین چی میخوری؟
جیمین:باشه
بلا:خب دیگه من میرم
جیمین:کجا؟بشین ببینم
بلا:برات اوردم بشین بخور فیلمی چیزی هم نگاه کن تا برم کارامو انجام بدم آخر شبی میام!
جیمین:جانم؟آخر شب؟بعد تو از کی کار میکنی؟چه کاری؟
بلا:کار خاصی نیس تو نگران نباش...سعی میکنم زود برگردم!
جیمین:اوکی
بلا:راستی سیم کارت گوشیتو بده
جیمین:هاااااا؟
بلا:میتونن تعقیبت کنن و نباید این اتفاق بیوفته اونا خطرناک تر از چیزی که فک میکنی هستن...میتونن با استفاده از کسی که بهت زنگ میزنه یا بهش زنگ میزنی یا بیات دیدنت... راحت تعقیبت کنن و بگیرنت...پس لطفا سیم کارت رو بده بیاد
جیمین:میشه بهم بگی دقیقا کی دنبالمه و چرا؟
بلا:چرا شو خودمم نمیدونم اما اون شخص رو نمیتونم بهت بگم!ببین داره دیر میشه زود اون سیم کارت رو بده
جیمین:بگیر
بلا:رفتم دستمو گذاشتم رو موهاش و تکونشون دادم:افرین بچه ی خوب
درحالیکه میرفتم صداشو میشنیدم
جیمین:یاااااا من بچه نیستممم
بلا:لبخندی زدم و رفتم بیرون سوار موتور شدم و رفتم به سمت خونه سویون!اون الان حتما خونشه...
حرکت کردم که تقریبا بعد چند دقیقه رسیدم
در خونشو زدم که بادیگاردش درو باز کرد...بادیگارد رو کنار زدم وارد شدم...روی مبل نشسته بود...رفتم نزدیکش
بلا:تو واقعا با خودت چی فکر کردی هااااااان؟میخواستی دوست صمیمی برادرمو گروگان بگیری و معلوم نیس چه بلایی سرش بیاری و بهم نمیگی؟هاااا؟این یعنی چی این کارت یعنی چی؟تو باید بهم میگفتی باید بهم اطلاع میدادی...ببین سویون اینکه دوست برادرمه به کنار...اون عضو گروه بی تی اسه اون پارک جیمینه!میفهمی؟میتونی اینو درک کنی؟میتونی یانههههه؟اون با قدرتی که داره میتون نابودت کنه میفهمی اینو؟هیچوقت هیچوقت قدرت بی تی اس رو دست کم نگیر...چون تو نمیدونی اونا چقدر قدرت دارن!
سویون:اگه بهت میگفتم قطعا مانعم میشدی...نمیزاشتی نقشمو ادامه بدم! خودت میدونی هرکی هم باشه با هر قدرتی اگه بخوام بگیرمش میگیرمش...برام مهم نیس
بلا:باید مهم باشه خیلی خوبن مهمه...اگه ی شخص دیگه بود ی چیز...اما بی تی اس با هر افراد معروفی توی جهان فرق میکنه میفهمی؟
#چشمان_سیاه
#BTS
#part:۵
موتور رو روشن کردم و حرکت کردم سمتش بعد ۴۰ دقیقه رسیدم...در رو باز کردم وارد شدم
دیدم نشسته رو مبل داره با گوشیش بازی میکنه
بلا:من اومدم...وسیله هم اوردم
جیمین:عه گرسنمه چی اوردی با خودت؟
بلا:بیا ببین چی میخوری؟
جیمین:باشه
بلا:خب دیگه من میرم
جیمین:کجا؟بشین ببینم
بلا:برات اوردم بشین بخور فیلمی چیزی هم نگاه کن تا برم کارامو انجام بدم آخر شبی میام!
جیمین:جانم؟آخر شب؟بعد تو از کی کار میکنی؟چه کاری؟
بلا:کار خاصی نیس تو نگران نباش...سعی میکنم زود برگردم!
جیمین:اوکی
بلا:راستی سیم کارت گوشیتو بده
جیمین:هاااااا؟
بلا:میتونن تعقیبت کنن و نباید این اتفاق بیوفته اونا خطرناک تر از چیزی که فک میکنی هستن...میتونن با استفاده از کسی که بهت زنگ میزنه یا بهش زنگ میزنی یا بیات دیدنت... راحت تعقیبت کنن و بگیرنت...پس لطفا سیم کارت رو بده بیاد
جیمین:میشه بهم بگی دقیقا کی دنبالمه و چرا؟
بلا:چرا شو خودمم نمیدونم اما اون شخص رو نمیتونم بهت بگم!ببین داره دیر میشه زود اون سیم کارت رو بده
جیمین:بگیر
بلا:رفتم دستمو گذاشتم رو موهاش و تکونشون دادم:افرین بچه ی خوب
درحالیکه میرفتم صداشو میشنیدم
جیمین:یاااااا من بچه نیستممم
بلا:لبخندی زدم و رفتم بیرون سوار موتور شدم و رفتم به سمت خونه سویون!اون الان حتما خونشه...
حرکت کردم که تقریبا بعد چند دقیقه رسیدم
در خونشو زدم که بادیگاردش درو باز کرد...بادیگارد رو کنار زدم وارد شدم...روی مبل نشسته بود...رفتم نزدیکش
بلا:تو واقعا با خودت چی فکر کردی هااااااان؟میخواستی دوست صمیمی برادرمو گروگان بگیری و معلوم نیس چه بلایی سرش بیاری و بهم نمیگی؟هاااا؟این یعنی چی این کارت یعنی چی؟تو باید بهم میگفتی باید بهم اطلاع میدادی...ببین سویون اینکه دوست برادرمه به کنار...اون عضو گروه بی تی اسه اون پارک جیمینه!میفهمی؟میتونی اینو درک کنی؟میتونی یانههههه؟اون با قدرتی که داره میتون نابودت کنه میفهمی اینو؟هیچوقت هیچوقت قدرت بی تی اس رو دست کم نگیر...چون تو نمیدونی اونا چقدر قدرت دارن!
سویون:اگه بهت میگفتم قطعا مانعم میشدی...نمیزاشتی نقشمو ادامه بدم! خودت میدونی هرکی هم باشه با هر قدرتی اگه بخوام بگیرمش میگیرمش...برام مهم نیس
بلا:باید مهم باشه خیلی خوبن مهمه...اگه ی شخص دیگه بود ی چیز...اما بی تی اس با هر افراد معروفی توی جهان فرق میکنه میفهمی؟
۸.۳k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.