the building infogyg پارت101
#the_building_infogyg #پارت101
رکسانا
جونگ کوک واقعا اینجا زندگی میکرد و رزا چندین ساله میشناستش وعاشقش شده امکان نداشت بزور خودمو قانع کرده بودم واع مگه میشه مگه داریم اصلا
ته:رکسانا بیا بریم دیر شدش
لباسمو پوشیدم رفتم بیرون
جونگ کوک:رکسانا میشه باهات حرف بزنم جند لحظه
من:باشه کوک آلان خوب موضوع چیه
کوک:من قصد اینو نداشتم دلایل خودمو داشتم که اونکارو کردم
من:کوک ببین تو به ما آنچنان صدمه ای نزدی درضمن اونی که صدمه دیده آچا ست که بعید میدونم ببخششتت اما من باهاش حرف میزنم
ته:بجنب دیر شد
دستامو گرفت کشید سوار ماشین شدیم از جلویی دانشکده گذشتم
من:آم رد کردیم ته ها
ته:میدونم امروز دانشگاه نمیریم
من:پس چیکار میکنیم
ته:واستا میفهمی
وایستاد روبه رویی یه ویلا بودم میترسیدم ازش نه آروم باهاش هم قدم شدم وارد خونه شدیم یهو برقا روشن شدش
بچه ها:تولدت مبارک نقاش باشی
دستامو بابهت گذاشتم رویی صورتم
من:باورم نمیشه
ته:آم رکسانا منو ببین
جلویی پام زانو زد بابهت بهش خیره بودم جانممم
ته:میدونم خیلی سخته اما میشه منو به عنوان عاشقت بپذیری و علاقمو قبول کنی؟!
گریم گرفته بود سرمو با تایید کردم بلند شدش بغلش کردم لباشو گذاشت رویی لبام ازهم جدا شدیم
من:آچا کجاس
رزا:راستش من گفتم نیاد
من:چی تو چرا اینکار کردی
جونگ کوک:چون میترسید منو ببینه منو بکشه
آچا:درسته پس چی فک کردی
مارک پشتش وایستاده بود باورم نمیشد چشماش عوض شده بود بالهاش سیاه رنگ شده بود
من:آچا بزار توضیح میدم
پوزخندی زد به بقیه بچه ها اشاره کرد
آچا:توضیح بده تمام اینارو چطوری میخوایی توضیح بدین فک کردین اگه نیام نمیفهمم یا نمیدونم کوک کجاس هان ؟
چنان با بی رحمی تمام اینارو میگفت من ترسم برداشته بود
من:آچا یکم فک کن رزا اونو دوس داره
آچا:واسه تو راحته بخشیدنش نه واسع من منی که مادرم به بدترین وضع مرد نه من که بعد مردنش اون آچا ثابق شدم هان! نه پس اینو بدون زندگی تمام این اشخاص دست منه من تمام شمارو میتونم بکشم
اومد سمت جونگ کوک نه نمیتونستم رزا رو ناراحت کنه
من:آچا منو ببین خواهری لطفا
آچا:رکسانا برو کنار
من:تا نگی میبخشیش نمیزارم
دستاشو محکم نگه داشته بودم کوک قفل کرده بود
آچا:ولم کن رکسانا
من:نه آچا نمیزارم نمیزارم
که یهو نفهمیدم چیشد پرت شدم رویی زمین همه دویدن سمتم آچا توبهت
آچا:رک..رکسانا
ته:رکسانا عزیزم چشماتو باز نگهدار
دیگه نفهمیدم چیشد
رکسانا
جونگ کوک واقعا اینجا زندگی میکرد و رزا چندین ساله میشناستش وعاشقش شده امکان نداشت بزور خودمو قانع کرده بودم واع مگه میشه مگه داریم اصلا
ته:رکسانا بیا بریم دیر شدش
لباسمو پوشیدم رفتم بیرون
جونگ کوک:رکسانا میشه باهات حرف بزنم جند لحظه
من:باشه کوک آلان خوب موضوع چیه
کوک:من قصد اینو نداشتم دلایل خودمو داشتم که اونکارو کردم
من:کوک ببین تو به ما آنچنان صدمه ای نزدی درضمن اونی که صدمه دیده آچا ست که بعید میدونم ببخششتت اما من باهاش حرف میزنم
ته:بجنب دیر شد
دستامو گرفت کشید سوار ماشین شدیم از جلویی دانشکده گذشتم
من:آم رد کردیم ته ها
ته:میدونم امروز دانشگاه نمیریم
من:پس چیکار میکنیم
ته:واستا میفهمی
وایستاد روبه رویی یه ویلا بودم میترسیدم ازش نه آروم باهاش هم قدم شدم وارد خونه شدیم یهو برقا روشن شدش
بچه ها:تولدت مبارک نقاش باشی
دستامو بابهت گذاشتم رویی صورتم
من:باورم نمیشه
ته:آم رکسانا منو ببین
جلویی پام زانو زد بابهت بهش خیره بودم جانممم
ته:میدونم خیلی سخته اما میشه منو به عنوان عاشقت بپذیری و علاقمو قبول کنی؟!
گریم گرفته بود سرمو با تایید کردم بلند شدش بغلش کردم لباشو گذاشت رویی لبام ازهم جدا شدیم
من:آچا کجاس
رزا:راستش من گفتم نیاد
من:چی تو چرا اینکار کردی
جونگ کوک:چون میترسید منو ببینه منو بکشه
آچا:درسته پس چی فک کردی
مارک پشتش وایستاده بود باورم نمیشد چشماش عوض شده بود بالهاش سیاه رنگ شده بود
من:آچا بزار توضیح میدم
پوزخندی زد به بقیه بچه ها اشاره کرد
آچا:توضیح بده تمام اینارو چطوری میخوایی توضیح بدین فک کردین اگه نیام نمیفهمم یا نمیدونم کوک کجاس هان ؟
چنان با بی رحمی تمام اینارو میگفت من ترسم برداشته بود
من:آچا یکم فک کن رزا اونو دوس داره
آچا:واسه تو راحته بخشیدنش نه واسع من منی که مادرم به بدترین وضع مرد نه من که بعد مردنش اون آچا ثابق شدم هان! نه پس اینو بدون زندگی تمام این اشخاص دست منه من تمام شمارو میتونم بکشم
اومد سمت جونگ کوک نه نمیتونستم رزا رو ناراحت کنه
من:آچا منو ببین خواهری لطفا
آچا:رکسانا برو کنار
من:تا نگی میبخشیش نمیزارم
دستاشو محکم نگه داشته بودم کوک قفل کرده بود
آچا:ولم کن رکسانا
من:نه آچا نمیزارم نمیزارم
که یهو نفهمیدم چیشد پرت شدم رویی زمین همه دویدن سمتم آچا توبهت
آچا:رک..رکسانا
ته:رکسانا عزیزم چشماتو باز نگهدار
دیگه نفهمیدم چیشد
۱۵.۹k
۱۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.