ف2 پ۹
ف2 پ۹
یونا و انیس که داشتن میومدن سمتشون با تعجب گفتن
+ چیشده؟
ارورا با ذوق گفت
+ زدم ادوارد رو لت و پار کردم
یونا با لبخند گفت
+ پس بالاخره میتونیم جایزت رو بدیم
+ جایزه؟
با این حرف ارورا انیس و یونا با لبخند به هم نگا کردن و سمت انباری رفتن و جیهوپ و ارورا پشتش راه افتادن یونا در رو باز کرد و سمت یه چیز که روش پارچه بود رفت ارورا با کنجکاوی به پارچه نگاه یونا با پوزخند پارچه رو کشید و موتور سفیدی دیده شد ارورا با دیدن موتور لحظه ای خشک شد و بعد با جیغ بغل یونا پرید
+ مرسیییی مرسییییی
یونا ارورا رو گذاشت زمین و با لبخند گفت
+ میخوای دور دور کنیم؟
+ میتونم؟
+ معلومه
ارورا سمت موتور رفت که انیس با گرفتن دستش گفت
+ آسیب نمیبینه ؟
+ نه حواسم بهش هست شما برین خونه سرده
جیهوپ با لبخند باشه ای گفت و موقع رفتنشون هم گفت مواظب باشن
+ این خیلییییی باحالهههههه یوهوووو
یونا که پشتش اروم داشت موتور سواری مکرد از حرکاتش خندش گرفت با نزدیک شدن به شهر یونا جلوی ارورا رو گرفت
+ بهتره برگردیم
+ ارهههه تا الانم باید بستنی من رسیده باشه
یونا و ارورا با خنده به سمت خونه حرکت کردن بدون اینکه بدونن کسی داره تماشاشون میکنه
* رئیس اونا دور زدن سمت خونه
+ حله میتونی برگردی اما حواست بهشون باشه
* بله قربان
بعد این حرف مرد مرموز سوار ماشین شد و حرکت کرد .....
باز هم بابت انرژی ها ممنونم:) امید وارم لذت ببرید
یونا و انیس که داشتن میومدن سمتشون با تعجب گفتن
+ چیشده؟
ارورا با ذوق گفت
+ زدم ادوارد رو لت و پار کردم
یونا با لبخند گفت
+ پس بالاخره میتونیم جایزت رو بدیم
+ جایزه؟
با این حرف ارورا انیس و یونا با لبخند به هم نگا کردن و سمت انباری رفتن و جیهوپ و ارورا پشتش راه افتادن یونا در رو باز کرد و سمت یه چیز که روش پارچه بود رفت ارورا با کنجکاوی به پارچه نگاه یونا با پوزخند پارچه رو کشید و موتور سفیدی دیده شد ارورا با دیدن موتور لحظه ای خشک شد و بعد با جیغ بغل یونا پرید
+ مرسیییی مرسییییی
یونا ارورا رو گذاشت زمین و با لبخند گفت
+ میخوای دور دور کنیم؟
+ میتونم؟
+ معلومه
ارورا سمت موتور رفت که انیس با گرفتن دستش گفت
+ آسیب نمیبینه ؟
+ نه حواسم بهش هست شما برین خونه سرده
جیهوپ با لبخند باشه ای گفت و موقع رفتنشون هم گفت مواظب باشن
+ این خیلییییی باحالهههههه یوهوووو
یونا که پشتش اروم داشت موتور سواری مکرد از حرکاتش خندش گرفت با نزدیک شدن به شهر یونا جلوی ارورا رو گرفت
+ بهتره برگردیم
+ ارهههه تا الانم باید بستنی من رسیده باشه
یونا و ارورا با خنده به سمت خونه حرکت کردن بدون اینکه بدونن کسی داره تماشاشون میکنه
* رئیس اونا دور زدن سمت خونه
+ حله میتونی برگردی اما حواست بهشون باشه
* بله قربان
بعد این حرف مرد مرموز سوار ماشین شد و حرکت کرد .....
باز هم بابت انرژی ها ممنونم:) امید وارم لذت ببرید
۸.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.