عشق سیاه
#عشق_سیاه
part20
پرش بک به خواب
ویو ات
اون بچه ناناز رو خوابوندم و ته همینجوری داشت نگام میکرد که گفت
_ته چیه زل زدیم بهم
+اخه بچه بهت میاد باید مامان بچم شیاعععع
_باشه(خنده)
_تههه
+جونم
_اسم این بچرو چی بزاریم
+خب تو چی دوس داری
_عامممم تامممم
+تام....، اره قشنگه
_ذوق)
_خب دیگه بخابیم
ویو ات بچرو گذاشتم وسط که دیدم ته یجوری نگام میکنع
_ته باز چیه
+چرا اونو میزاری وسط
_خب بچس باید وسط باشه
+چییب مگه من عشقت نیستم
ویوات
با ته سر بچه بحثمون شد و میگفت وسط نزارش
موهای ته روی صورتش به طور پف دار ریخته بود خیلییی کیوت بود طوری که قند تو دل ادم اب میشد
ته باهام قهر کرد مثل بچه ها🥲
دیدم پشتشو بهم کرده
منم نیشخندی زدمو بچرو گذاشتم کنار و خودم وسط دراز کشیدم
از پشت ته رو بغلم کردمو گفتم
_خرسی ــم(کیوت
+.....
_قهر نکن دیه
داشتم نازشو میکشیدم که یهویی برگشت سمتم سریع روم خیمه زد
_وا ته چیککک
داشتم حرفمو میگفتن که نزاش ادامه بدم محکم لباشو گذاشت رو لبام و خیلی تشنه مک میزددد
تموم سعیمو کردم که لبامو ازش جدا کنم اما نمیشد گاز میگرفت منم مجبور شدم همراهیش کنم
وقتی جدا شدیم گفتم
_ته معلوم هست چیکار میکنی بچه اینجاس
+چرا به بچه بیشتر از من اهمیدت میدی اون که بچه خودمون نیست
_حسودددد
+اره سر تو حسودم
_باشه بیا بغلم بخاب
ته رو مثل بچه ها بغلم کردم و خوابید
منم یکمی با خودم فکر کردم و میگفتم منن الان دوست پسر دارم اونم نه یه پسر عادی ههیییی فکرشم نمیکردم که من پارک ات که لباس نداشتم بپوشم یه روزی همچین دوست پسری داشته باشم
part20
پرش بک به خواب
ویو ات
اون بچه ناناز رو خوابوندم و ته همینجوری داشت نگام میکرد که گفت
_ته چیه زل زدیم بهم
+اخه بچه بهت میاد باید مامان بچم شیاعععع
_باشه(خنده)
_تههه
+جونم
_اسم این بچرو چی بزاریم
+خب تو چی دوس داری
_عامممم تامممم
+تام....، اره قشنگه
_ذوق)
_خب دیگه بخابیم
ویو ات بچرو گذاشتم وسط که دیدم ته یجوری نگام میکنع
_ته باز چیه
+چرا اونو میزاری وسط
_خب بچس باید وسط باشه
+چییب مگه من عشقت نیستم
ویوات
با ته سر بچه بحثمون شد و میگفت وسط نزارش
موهای ته روی صورتش به طور پف دار ریخته بود خیلییی کیوت بود طوری که قند تو دل ادم اب میشد
ته باهام قهر کرد مثل بچه ها🥲
دیدم پشتشو بهم کرده
منم نیشخندی زدمو بچرو گذاشتم کنار و خودم وسط دراز کشیدم
از پشت ته رو بغلم کردمو گفتم
_خرسی ــم(کیوت
+.....
_قهر نکن دیه
داشتم نازشو میکشیدم که یهویی برگشت سمتم سریع روم خیمه زد
_وا ته چیککک
داشتم حرفمو میگفتن که نزاش ادامه بدم محکم لباشو گذاشت رو لبام و خیلی تشنه مک میزددد
تموم سعیمو کردم که لبامو ازش جدا کنم اما نمیشد گاز میگرفت منم مجبور شدم همراهیش کنم
وقتی جدا شدیم گفتم
_ته معلوم هست چیکار میکنی بچه اینجاس
+چرا به بچه بیشتر از من اهمیدت میدی اون که بچه خودمون نیست
_حسودددد
+اره سر تو حسودم
_باشه بیا بغلم بخاب
ته رو مثل بچه ها بغلم کردم و خوابید
منم یکمی با خودم فکر کردم و میگفتم منن الان دوست پسر دارم اونم نه یه پسر عادی ههیییی فکرشم نمیکردم که من پارک ات که لباس نداشتم بپوشم یه روزی همچین دوست پسری داشته باشم
۵.۱k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.