عشق سیاه
#عشق_سیاه
part18
از جام بلند شدم و تو شک رفتم بیرون بدون اینکه توجهی به بابام کنم
رفتم سمت عمارت
ویوته
توی دفترم بودم کارای باند مو انجام میدادم تو فکر این بودم که به ات بگم مافیام یانه
از جام بلند شدم رفتم سمت پنجره بیرونو نگا میکردم که دیدم ات داره میاد اما یه جوری راه میرفت یکم نگرانش شدم رفتم پایین پیشش
+اتتتت
_.....
+ات با توام
_هوم؟
+چی شده
_ته الان حالم خوب نیست
*ات رفت
+یکم عصبی شدم که ات بهم بی محلی کرد
رفتم یغه ی اون بادیگاری روکه با ات رفته بودو گرفتم و گفتم
+چه اتفاقی افتاده
بادیگارد: قرب... ان خانم ات رفتن داخل خونه و وقتی برگشتن حالشون بد بود
+با این حرفش یکم عصبی شدم و یه مشت زدم تو صورت بادیگارد که پخش زمین شد
part18
از جام بلند شدم و تو شک رفتم بیرون بدون اینکه توجهی به بابام کنم
رفتم سمت عمارت
ویوته
توی دفترم بودم کارای باند مو انجام میدادم تو فکر این بودم که به ات بگم مافیام یانه
از جام بلند شدم رفتم سمت پنجره بیرونو نگا میکردم که دیدم ات داره میاد اما یه جوری راه میرفت یکم نگرانش شدم رفتم پایین پیشش
+اتتتت
_.....
+ات با توام
_هوم؟
+چی شده
_ته الان حالم خوب نیست
*ات رفت
+یکم عصبی شدم که ات بهم بی محلی کرد
رفتم یغه ی اون بادیگاری روکه با ات رفته بودو گرفتم و گفتم
+چه اتفاقی افتاده
بادیگارد: قرب... ان خانم ات رفتن داخل خونه و وقتی برگشتن حالشون بد بود
+با این حرفش یکم عصبی شدم و یه مشت زدم تو صورت بادیگارد که پخش زمین شد
۱۱.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.