P
P8
ا.ت ویو
تا ساعت ۱۲ ظهر بیمارستان بودم پدرم را دیدم و اوضاعشو چک کردم توی دفترم بودم و داشتم برگه بیمارامو چک میکردم که در اتاقم زده شد
ا.ت: بفرمایید، سرم را بلند کردم و یونگی را دیدم بنظر کمی پریشان میومد وارد شد و آروم سلامی کرد بلند شدم و باهاش روی مبل نشستم و گفتم
ا.ت: چیزی شده؟ بنظر خوب نمیای!
یونگی: چیزی نیست سر باند بودم !
ا.ت: دقیقا موضوع همینه!
یونگی فقط سکوت کرد و گفت بریم خونه بنظر خسته میای!
ا.ت ویو
بلند شدیم و رفتیم خونه کمی خانه را جمع و جور کردم که صدای زنگ خانه آمد آمدم در را باز کنم که یاد حرف یونگی افتادم که گفته بود در را برای هرکسی باز نکنم رفتم و خودش را صدا کردم امد و در را باز کرد یک مرد عجیب و غریب بود انگار همدیگر را میشناختند بعد از تموم شدن صحبتشان آمد و گفت
یونگی: امشب باید جایی بریم !
برگشتم نگاهش کردم و گفتم: کجا؟
یونگی: بزار روراست باشم مهمونی مافیا ها !
ا.ت: چی ؟
یونگی: میدونم ،میدونم اما لطفاً این بار رو باهام راه بیا قول میدم اتفاقی نیوفته!
ا.ت: باشه اما اونجا چجوریه؟
یونگی: یسری دشمن که تو روت خوین !
ولش کن ساعت ۹ میریم آماده باش تو کمد لباس هست ، و لباست مناسب باشه به هر حال به عنوان همسر من آنجا ظاهر میشی و اینکه چیزی خواستی بگو
ا.ت ویو
تا ساعت ۱۲ ظهر بیمارستان بودم پدرم را دیدم و اوضاعشو چک کردم توی دفترم بودم و داشتم برگه بیمارامو چک میکردم که در اتاقم زده شد
ا.ت: بفرمایید، سرم را بلند کردم و یونگی را دیدم بنظر کمی پریشان میومد وارد شد و آروم سلامی کرد بلند شدم و باهاش روی مبل نشستم و گفتم
ا.ت: چیزی شده؟ بنظر خوب نمیای!
یونگی: چیزی نیست سر باند بودم !
ا.ت: دقیقا موضوع همینه!
یونگی فقط سکوت کرد و گفت بریم خونه بنظر خسته میای!
ا.ت ویو
بلند شدیم و رفتیم خونه کمی خانه را جمع و جور کردم که صدای زنگ خانه آمد آمدم در را باز کنم که یاد حرف یونگی افتادم که گفته بود در را برای هرکسی باز نکنم رفتم و خودش را صدا کردم امد و در را باز کرد یک مرد عجیب و غریب بود انگار همدیگر را میشناختند بعد از تموم شدن صحبتشان آمد و گفت
یونگی: امشب باید جایی بریم !
برگشتم نگاهش کردم و گفتم: کجا؟
یونگی: بزار روراست باشم مهمونی مافیا ها !
ا.ت: چی ؟
یونگی: میدونم ،میدونم اما لطفاً این بار رو باهام راه بیا قول میدم اتفاقی نیوفته!
ا.ت: باشه اما اونجا چجوریه؟
یونگی: یسری دشمن که تو روت خوین !
ولش کن ساعت ۹ میریم آماده باش تو کمد لباس هست ، و لباست مناسب باشه به هر حال به عنوان همسر من آنجا ظاهر میشی و اینکه چیزی خواستی بگو
- ۲.۲k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط